جستجو گر پیشرفته سایت



نوروز خجسته باد !
سخنی با خوانندگان

به نام خداوند و با سلام به خوانندگان :

 این وبلاگ با نام پرسیک جهت ارائه مطالب ادبی،فرهنگی،تاریخی ونیز تبادل نظر با خوانندگان درزمینه های ادبی و علوم انسانی است . 

علت نام گذاری  وبلاگ، چندسویه بودن مفاهیم آن است . پرسیک درزبان های وابسته به زبانهای  لاتین به معنی ایرانی یا پارسی است . ممکن است پرسیده شود که همان واژه پارسی می توانست ناظر بر مفهوم باشد ؛ این درست است اما به جهت آشنایی بیشتر غیرفارسی زبانان به واژه پرسیک و پرشیا ،  و به این دلیل که غیر ایرانیان دوستدارزبان و ادب و فرهنگ ایرانی با گزینش واژه پرسیک بتوانند به این وبلاگ دسترسی یابند و... این نام انتخاب گردیده است . 

از هدفهای مهم این وبلاگ ، اطلاع رسانی وتبادل نظریات ادبی و فرهنگی و تاریخی و بحث های روانشناسی است که بخشی از مطالعات و تحصیلات نگارنده درزمینه های مزبور می باشد.

نگارنده کوشش خواهد نمود بخشی از مطالب وبلاگ را به ارائه نوشته ها و مقالات خویش اختصاص دهد که در نشریات کشورمنتشر گردیده یا با سخنرانی ارائه گردیده است بدان امید که  مورد استفاده خوانندگان و در صورت تمایل آنان،  مورد نقد و بررسی قرار گیرد. 


 



درحاشیه نظریات صفر عبدالله اندیشمند و ایران دوستِ تاجیک

 

 

درگیرودارهای تاریخی وسیاسی و نظامی و فرهنگی متوالی که برایران گذشت، جدایی سرزمین های آسیای میانه وقفقاز، ازاندوهناک ترین رخدادها محسوب می شود . سیاست روسیه  تزاری و آنگاه شوروی ، جدایی حافظه تاریخی سرزمینهای جدا شده ، ازکلیت حافظه ایران بزرگ بوده است ، سرزمین فرهنگی وتاریخی بسیار مهمی به نام ایران که به گفته ریچاردفرای ، از چین تا اسپانیا رادربر می گرفت.

متاسفانه برخی ازاین سرزمینها ازاین سیاست بشدت متاثر شدند، آن گونه که به نفی قرابت و  پیوندتاریخی و فرهنگی با مادر خویش ایران تاریخی وبزرگ پرداختند. در این میان،جمهوری آذربایجان ( که هرگز در تمام تاریخ چندهزارساله خود بدین نام مسمی نبوده و براساس مطامع استعماری روسیه و آنگاه شوروی ودرجهت تاثیر گذاری در سرزمین آذربایجان اصلی که تبریز و ارومیه و اردبیل و خوی و مرند و.... ازنامدارترین شهرهای آن بوده اند، آذربایجان نامگذاری شد ) و ازبکستان بیشتر، ودیگرنواحی کمتر آز آن تاثیر پذیرفته اند ، این سوای ارمنستان و گرجستان است که تقریباً به همان وضعیت قبل از جدایی ، به راه خویش ادامه داند وبرخی نواحی دیگر نیز ، درحدمیانه، سیاست استقلال فرهنگی و زبانی را درپیش گرفتند. از جمله سیاست های بارز روسیه و شوروی ، تکیه برتاریخ و فرهنگ و زبان روسی وآموزش عمیق آن در آموزشگاه ها و کمرنگ ساختن  تاریخ وفرهنگ قبل از پیوستن به روسیه و بزرگنمایی زبان و ادبیات معاصر این کشورها بوده است .

امااز میان این سرزمین ها، جمهوری تاجیکستان ، علی رغم استقلال سیاسی از مادر ناتنی خود ( شوروی سابق) هرگز یادمان زندگی مشترک وشیرین هزاران ساله با ایران تاریخی را از یادنبرد ودرمیان هویت سازی های شتابزده و گاه جعلی برخی از این جمهوریهای سابق شوروی، خودرا از خانواده پدربزرگ آریایی برشمردودرسرود ملی خویش نیز براین باور پای فشرد و بسیاری از ادیبان و اندیشمندان و حتی سیاستمداران این سرزمین ، باافتخار از زندگی مشترک هزاران ساله با برادران ایرانی سخن گفتند. در سفرکوتاهی که چندسال پیش به این سرزمین دلنشین داشتم، این باورودلدادگی به میراث مشترک زبانی و فرهنگی را نه در مقامات ، که در میان عامه وطبقه متوسط تاجیکستان می دیدم. دربسیاری از گفتگوهابا برادران تاجیک، آنان که توانایی زبان بازکردن رادرخود می دیدند، ازاین پیوند فرخنده باایرانیان شادمان بوده و ازجدایی دویست ساله، اظهار ناخرسندی می کردند،  وشگفتا از اشتیاق فرهنگ دوستان تاجیک به سرزمین ایران ،که شهد برادری دیرین رادر کام جان ما می ریخت و دراین اواخر،همانند این شهد و شیرینی را در مصاحبه یکی ازرسانه های فارسی زبان اروپایی درکام جان خویش می دیدم. چون این مصاحبه دربردارنده نکات آموزنده وارزشمندی بود ، نگارنده این سطور ، تکمله یا حاشیه ای  بر آن نکات  افزوده است ، بدین امید که خوانندگان دانشمند نظریات احتمالی خویش را نیز اعلام فرمایند. والله یعصمنی من الخطاء والزلل .

***

صفرعبدالله از روزنامه نگاران و ادیبان وپژوهشگران تاجیک است که به گفته خود، «اگرچه سالهادرخارج از تاجیکستان ـ مخصوصاً در قزاقستان ـ گذرانده اما دل و یادش همیشه بازبان وفرهنگ و سرزمینش است..» اودر دانشگاه ابوریحان آلماتی قزاقستان به تدریس و پژوهش مشغول است.

صفرعبدالله در مصاحبه ای با اسفندیار آدینه (از خبرنگاران رسانه ای فارسی زبان وخارجی) داشت درموردخویشتن و برخی از موضوعات که برخی به تاریخ و فرهنگ مشترک نیاکان ما مربوط بود سخن گفت که  درادامه ضمن ارائه پرسش وپاسخ او با گزارشگر  به بازبینی وبررسی برخی اظهار نظرهای او می پردازیم.

لازم به ذکر است که پس از پرسش گزارشگر و پاسخ آقای صفر عبدالله، توضیحات اینجانب ( سید ضیاء الدین جوادی ) با عنوان تکمله آمده است.

**********

پرسشگر: اصلاً در قزاقستان آیا مردم به زبان فارسی و فرهنگ ایرانی توجه دارند؟ چون از قدیم مردم قزاق با فارسی‌زبانان رابطه‌های خاصی داشته‌اند؟

صفر عبد الله :  بله، مسئله این است که باید به مردم توضیح داد. مردم عادی که نمی‌دانند، ولی بخشی از قلمرو کنونی قزاقستان جزء ایران باستان بوده. مثلاً، در ادبیات ما با شهرهایی با نام اسفیجاب و طراز بسیار روبرو می‌شوید. شهر طراز همان شهری است که رودکی سمرقندی می‌گوید:

روی به محراب نهادن چه سود؟

دل به بخارا و بتان طراز،

ایزد ما وسوسه عاشقی،

از تو پذیرد، نپذیرد نماز...

یا شهر طراز در “شاهنامه” و در کتابهای دیگر بارها آمده است. اسفیجاب هم از شهرهای سامانیان بود. طراز هم شهر سامانیان بود که اسماعیل سامانی در آن جا زرتشتیان را بزور مسلمان کرده بود. و در بعضی از کتابهای تاریخ آمده که مردمان شهر طراز مسلمانند و زبانشان فارسی، وقتی از طراز خارج می‌شوید، به خرگاههای خلخها روبرو می‌شوید. خوب، این شهرهایی است که زمانی فرهنگ و تمدن ایرانی در آنها بسیار نقش مؤثر داشته است. نقش زبان فارسی و فرهنگ ایرانی را در هر کجایی از مناطق آسیای مرکزی و قفقاز می‌توانید شما احساس کنید و هر کسی که به تاریخ بسیار علاقه‌مندی دارد، این چیز را خوب می‌داند.

گذشته از این، وقتی اگر در باره خود مردم قزاق بگوییم، این مردمی است که با ما از دیرزمان ارتباط تاریخی داشتند. در زبان قزاقی حدود 3068 واژه مشترک است که از زبان ما به زبان قزاقی اقتباس شده است، بویژه از فارسی ورارود، چون ارتباط مستقیم بوده و الآن هم هست. شما در خیابانهای قزاقستان بسیار به آسانی با واژه‌های داروخانه، آشخانه، کوچه، شهر، آبادانی (در شکل اودانی!) و یا بسیار نامهای قزاقی روبرو می‌شوید که مشترَک است. جالب این است که نام اسفندیار در شکل اَسپَندیار در میان قزاقها خیلی فراوان است، نام رستم هم فراوان است. یعنی نه تنها نامهای عادی ایرانی، بلکه نامهایی است که ما به آنها افتخار ملی داریم و این نامها نامهای حماسی ماست، نامهایی که در “شاهنامه” آمده است، مثل نام بیژن. حتی نامهایی که در ترکیبش واژه “گل” هست، خیلی فراوان است، 125 نام زنانه قزاقی را من گردآوری کردم که در ترکیبش واژه “گل” آمده است، از قبیل گل‌بدن، گلناز، گلنار، گلدانه، گلبهرام، و غیره...

خلاصه، ما خیلی چیزهایی داریم در آن جا که باید مطالعه شود و باید کشورهای فارسی‌زبان توجه بیشتری داشته باشند. چند سال پیش با دکتر سعید محمدباقر کمال الدینی، استادیار دانشگاه “پیام نور” از شهر یزد، ما یک فهرست نسخه‌های خط فارسی محفوظ در کتابخانه ملی قزاقستان را به زبان روسی انتشار دادیم که آنجا نسخه‌های بسیار نادری بود. از جمله، دو نسخه آثار عبدالرحمان جامی که در هیچ جایی از گوشه دنیا نبود، قدیمی ترین نسخه‌ها بود، یکی “تحفه الاحرار” که 23 سال قبل از مرگ عبدالرحمان جامی در شهر بلخ کتابت شده، دست روزگار چگونه آن را به قزاقستان برده، به آلماتی که ما آن را باز پیدا کنیم، این خودش بسیار جالب است، ما این کتاب را هم منتشر کردیم.

تکمله  : خروج آسیای میانه از حیطه سیاسی و فرهنگی ایران بزرگ ضایعه عظیمی محسوب می شود . دیوارهای آهنین حتی مانع تبادل فرهنگی می شدند؛ آن گونه که در عصر پهلوی بسیاری از ادیبان و دانشمندان ایرانی ، چون حسین خدیو جم ، مجتبی مینوی، محمد قزوینی ودیگران  مراکز فرهنگی آمریکا و اروپا و شرق و جنوب آسیا و کتابخانه ها و مساجد و موزه های شمال آفریقا را برای یافتن میراث مشترک فرهنگی زیر پانهادند وبادستان پر به ایران بازگشتند، اما مراکز فرهنگی و کتابخانه ها و گنجینه های میراث مشترک فرهنگی مناطق تحت سلطه روسیه و آنگاه شوروی، ناگشوده ماند، تا در دوران فروپاشی شوروی و استقلال کشورهای آسیای میانه و آذربایجان و قفقاز ، چشمها و تلاشها بدان سوی معطوف گردید و همانگونه که استاد صفر عبدالله گزارش دادند تلاشهای چشمگیری برای یافتن میراث مشترک فرهنگی صورت می پذیرد که موجب سپاس بسیاراست.

پرسشگر: «در زبان قزاقی حدود 3068 واژه مشترک است که از زبان ما به زبان قزاقی اقتباس شده است، بویژه از فارسی ورارود، چون ارتباط مستقیم بوده و الآن هم هست. شما در خیابانهای قزاقستان بسیار به آسانی با واژه‌های داروخانه، آشخانه، کوچه، شهر، آبادانی (در شکل اودانی!) و یا بسیار نامهای قزاقی روبرو می‌شوید که مشترَک است. جالب این است که نام اسفندیار در شکل اَسپَندیار در میان قزاقها خیلی فراوان است، نام رستم هم فراوان است»

صفر عبدالله:  اصلاً از قدیم‌الایام مردمان ترک و ایرانی در کنار هم می‌زیستند و با هم روابط خوبی داشتند، تبادلات فرهنگی داشتند، اما در سالهای بعد از شوروی که تقسیمات مرزی شد، می‌شود گفت که آنها تا اندازه‌ای از هم جدا شدند؟ چون آن زمان مثلاً گرایشهای پان ترکیستی به وجود آمد؟

در زمانهای بسیار قدیم، البته، اقوام ایرانی در آسیای مرکزی زندگی می‌کردند. هنوز اقوام ترک از سیبری و آلتای نیامده بودند. آنچه ما از تاریخها می‌دانیم، در ایران شرقی یا در امروزه آسیای مرکزی اقوام سغدی، باختری، خوارزمی و سکایی زندگی می‌کردند. سکایها از اقوام بیابان‌گرد ایرانی بودند که از اِستِپهای جنوبی روسیه تا دُن و دنیپر و دانوب و در سواحل اروپای شرقی زندگی می‌کردند. و این نامهایی هم که گفتم، دُن و دنیپر و دانوب همه‌اش نامهای ایرانی و سکایی هستند. چون تاریخ عوض شد، اقوام ایرانی و آریایی از این منطقه‌ها به سوی ایران و هند کوچ کردند و آهسته آهسته اقوام دیگری به قدرت رسیدند. از قرن هفتم میلادی ترکها، خانات ترک، خاقانهای ترک، توانستند دولتی بسازند و یواش یواش به آن سرزمینهایی که قبلاً اقوام ایرانی بودند، راه یافتند.

البته، هم آقای برتولد اشپولر آلمانی، و هم استاد واسیلی بارتولد و دیگران معتقد هستند که اقوام ترک به آسیای میانه‌ هرچند می‌آمدند و راهزنی می‌کردند و می‌رفتند، اما نفوذ چندانی نداشتند. هنوز در زمان سامانیان نیز. ولی از قرن 11 میلادی به بعد آهسته آهسته اینها خیلی از جهان را غصب کردند، از جمله بر ایران نیز حکومت کردند و در هزار سال آخر پادشاهان ایرانی نیز از اقوام ترک بودند. هرچند بسیاری از آنها فرهنگشان با فرهنگ ایرانی مخلوط شده بود، ولی نژادشان ترک بود. از محمود غزنوی شروع کنیم، در ایران تا زمان رضاشاه پهلوی، استثنا تنها کریم خان زند است، مابقی همه از نژاد ترک و مغول بودند. یعنی در این هزار سال آخر، فرهنگ ما با فرهنگ ترکی خیلی آمیزش یافته و بدون تردید تأثیر و تاثّر دوجانبه بوده است.

تکمله :  گیرودارهای ایرانیان با اقوام آسیای میانه ازدیرباز وجودداشته است وحمله سکاها در زمان مادها و نبردهای کوروش( که به روایتی به کشته شدن او منجر شد) ونیز جنگ و گریزهای داریوش هخامنشی وبعدهااشکانیان درتاریخ بسیار است، منتهی این نبردها بیشتر با اقوام و طوایف آریایی نژاد،چون:« شغنان ها»، «سکاها»و...بوده است . اما از نیمه حکومت ساسانیان، اقوام و طوایف دیگری که در تحولات سیاسی و نظامی حکومت های چین به جنوب و غرب چین رانده می شدند تصادم های بسیاری رابا حکومت ساسانیان ایجاد کردند که شرح مبسوطی از آن را در کتاب :(ایران و ترکان درروزگار ساسانیان ، تالیف عنایت الله رضا، انتشارات علمی و فرهنگی ) می توان یافت.

فتوحات اسلامی در آسیای میانه وتشکیل حکومت های طاهری، صفاری، سامانی و حتی غزنوی نیز اجازه هجوم و کوچ های انبوه را به ترکانی که تحت فشار به جنوب رانده می شدند نداد، اما  جنگ دندانقان و شکست مسعود غزنوی از ترکان سلجوقی ( که شواهدی دردست است علی رغم ترک زبانی از اقوام ترک نبوده و بازمانده دوردست های یونانیان بلخ نشین وبالاتر می باشند و فعلاً در حیطه بحث حاضر نمی باشد )  معادلات جدیدی را در جهان گشود که پیامد آن تا عصر حاضر ادامه دارد؛ و شگفتا علی رغم خونریزی ها و تفاوت های گاه مذهبی اقوام ترک و ازبک و..در آسیای میانه ، زبان و ادب و فرهنگ فارسی مطلوب آنان بوده است که نشانه های بارز آن را در رویدادهای خونین صفویان با عثمانیان مشاهده می کنیم که سلاطین عثمانی چگونه دوستدار زبان و ادب فارسی بوده اند و سلطان محمد دوم ( معروف به فاتح ) که با فتح قسطنطنیه ،به تعبیر اروپاییان به قرون تاریک وسطی دراروپا پایان داد ، از دوستداران زبان فارسی بود و درنبرد با بیزانس، شعر فارسی از زبان او دور نمی شد و هم اکنون نیز باقی مانده علاقه ازبکان و قرقیز ها و قزاق ها را به زبان و ادب فارسی به خوبی شاهد هستیم.

 

پرسشگر: اما امروز چه طور؟ امروز هم تبادلات فرهنگی در آن سطحی هست که پیش بود؟

صفر عبد الله : بدون تردید، امروز هم مثلاً رابطه فرهنگی ایران با قزاقستان و کشورهای دیگر آسیای مرکزی باید رشد بیشتری داشته باشد. چون همه کشورهایی که می‌خواهند پیشرفت کنند، باید با همسایگان خود ارتباط خوبی داشته باشند و این ارتباط به سود همگان است. من مطمئن هستم که چون کشورهای آسیای مرکزی راه مستقیمی به آبهای آزاد ندارند، خوب است که با ایران ارتباط قوی داشته باشند و از طریق ایران رسیدن به بازارهای جهانی، از جمله به بازارهای اروپا، راحت تر است. و این کارها را می‌کنند و من امیدوارم که روز از روز ارتباط ایران و ایرانیان، از جمله تاجیکان، با همه کشورهای همسایه که در آنها اقوام ترکی زبان به سر می‌برند، گسترش یابد و مستحکم تر شود.

البته، بعضی از اقوام ترکی زبان ترک شده هستند، نه این که ترک باشند. مثل بعضی از کشورهایی که عرب شده‌اند، یعنی معرب. مثلاً، ما نمی‌توانیم بگوییم که اویغورها یا ازبکها از لحاظ نژاد اقوام کاملاً ترکی هستند، چون من احساس می‌کنم که حدود 70 درسد از ازبکها تاجیکهای ازبک شده هستند که در صد سال آخر ترک شده‌اند. روند ترک شدن تاجیکها از قرن 16 میلادی شروع شد. در این باره خیلی از بزرگان نوشته‌اند، از جمله هِرمان وامبری و دیگر و دیگرها، ولی این روند ادامه‌ دارد. یا مثلاً اویغورها که خیلی زیاد خون سغدی دارند و شهرهای ختن و کاشغر از شهرهای ایرانی بودند. یا آذریها یک کشور مصنوعی در قفقاز ساختند با نام آذربایجان که این یقیناً آذربایجان نیست، چون مرز آذربایجان تا رود ارس است که استاد عنایت‌الله رضا بسیار خوب در کتاب “اران و آذربایجان” در این باره نوشته و ثابت کرده است و هیچ شکی در آن نیست. اینها ارّان و شیروان بودند که امروز با اهداف سیاسی آذربایجان می‌گویند. خوب، اینها همه ایرانی بودند، فقط زبانشان را از دست دادند.

تکمله :  درقدیم تر ، مقوله زبان و فرهنگ سیاسی نبود و ملتها آزادانه یا به قبول زبان و فرهنگی تن می دادند یا آن را طرد می کردند. مثلاً ایرانیان علی رغم دلبستگی به دین اسلام، هرگز خواستار زبان عربی نبوده اند و علی رغم تلاش ملایان و غزالی ها و میمندی ها و دیگران ، بشدت از پذیرش زبان وفرهنگ عربی دوری جستند و به گفته دانشمندی ایرانی ، اسلام درغرب عربستان و شمال آفریقا ، هر جا رفت لباس و فرهنگ و زبان را نیز با خود برد، آن گونه که هم اکنون مصر، سوریه، لبنان، لیبی، تونس، الجزایر، مراکش، سودان و....علی رغم عرب نبودن ، عرب شده اند، اما اسلام ازطرف شرق و شمال از فیلتر ایران عبور کرد و به آسیای میانه و شرق و جنوب آسیا رفت اما هیچ کشوری در این مناطق عرب زبان نشدند و چفیه و عقال عربی برتن نکردند .

لیکن زبان و فرهنگ چون تحت فشار سیاسی قرار گیرد ، وضع دیگری به خود می گیرد که درصورت مجال دراین باب بعداً توضیح داده خواهد شد .

مقوله ترکان با ترک زبانان را نیز همان گونه که استاد صفر عبدالله فرمودند باید از یکدیگر جدا کرد. بسیاری از اقوام به ظاهر ترک زبان ، ریشه های غیر ترکی دارند مانند جمهوری آذربایجان که تا قبل از تشکیل اتحاد جماهیر شوروی هرگز آذربایجان نامیده نمی شدومناطق این جمهوری قبلاً به عناوین شهر های خود نامیده می شدند، مانند ایالت: شکی، شروان ، قره باغ، لنکران، اران و... ( برای اطلاع بیشتر خوانندگان می توانند به کتاب ارزشمند: «جایگاه مناطق اطراف دریای خزر.تالیف واسیلی ولادیمیر وویچ بارتولد..ترجمه لیلا ربُن شه. پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگی ، چاپ 1375صص70-71 »مراجعه فرمایند که بارتولد در پاسخ به سئوال یکی از پرسندگان جمهوری آذربایجان که :«آیا سرزمین ما آذربایجان نام داشت؟» گفتند: (هرگاه لازم بود برای همه مناطقی که خاک کنونی جمهوری آذربایجان را شامل می شود نامی بر گزینیم بهتر می بود نام «ارّان»برآن نهاده شود .نام آذربایجان از آن جهت برگزیده شد که پس از تاسیس جمهوری آذربایجان گمان می رفت که آذربایجان ایران و جمهوری آذربایجان یک واحد جغرافی را تشکیل دهند و....ص71-70 همان منبع)

درباب ایغورها نیز تحقیقات تاریخی نشان می دهد تحت فشار نیروهای نظامی چین به مغولان، طوایفی از آنان به منطقه آریایی نشین سکاهای سغدی وارد و با آنان مخلوط شدند وزبان آنان به تدریج متاثراز زبانهای چینی و مغولی و ترکی و آریایی گردید. علی رغم نهضت پان تورکیسم وشعار:« فرزندان اغوز خان متحد شوید ..» حکومت عثمانی موفق به تحقق نقشه های خود نشد و متلاشی گردید وفرزندان عثمانلوهادر ترکیه خویشتن را پرچمدار آن نهضت بر می شمارند؛ تا از کلاه شعبده تاریخ و سیاست چه بیرون آید .

پرسشگر: اما در همین صد سال اخیر بعضی جنبشهای ناسیونالیستی پیدا شدند. زمان قدیم همه می‌گفتند که ما مسلمانیم، بعد از شوروی و تقسیمات مرزی اش که به این مردم نامهایی داده شد، اختلاف نظرهایی میان آنان پیدا شد، بویژه میان فرهنگیان. همین طور، بسیاری از تاجیکان می‌گویند که ازبکها تاجیک هستند یا ازبکها می‌گویند که تاجیکها ازبک هستند؟

صفر عبدالله:  خوب، این جای دارد. مسئله این است که ما در روزگاری به سر می‌بریم که در جهان روند رو آوردن به ریشه‌ها، به تاریخ، به فرهنگ و تمدن خود و خودشناسی در اوج است. بعضی کشورها که در آسیای میانه‌ جای پایی آنچنانی ندارند، وقتی به تاریخ نگاه می‌کنی، آن طرفتر تاریخ بروی، جایی ندارند، چون از آنها اسمی نیامده است، خوب چه باید بگویند؟ اینها مجبور هستند که یک چیزهایی هم ببافند و بگویند که ما هم بوده‌ایم. مثلاً، یک زمان آقای اسلام کریمف، رئیس جمهور ازبکستان، علما را دعوت کرده و گفته ثابت سازید که سه هزار سال قبل هم ازبکها در این جا بودند. در صورتی که ازبک خان، خان اردوی زرین، در سال 1392 به دنیا آمد. چه گونه می‌شود که ازبکها سه هزار سال قبل بوده باشند؟ اقوام ترک بودند، البته. مثلاً نه سه هزار سال قبل، ولی خیلی پیشتر از ازبکها آنها بودند. ولی واقعیت این است که ازبکها از اقوام جدید هستند در این منطقه. خوب، فکر می‌کنید آنها چه باید بگویند؟ آنها باید بگویند که آره، ما همین طور هستیم؟ خوب، اینها چیزهایی هست که من نمی‌دانم چگونه برایتان توضیح بدهم.

تقسیمات حدود جغرافیایی در آسیای میانه‌ به طور غیرعلمی و غیرمنطقی صورت گرفت که در این باره استاد بارتولد هنوز در سالهای 1924 و 29 دو بار به کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی نامه نوشته و گفته بود که این کاری که می‌کنید، غیرمنطقی است. چون شهرهایی که در آن همیشه فارسی‌زبانان به سر می‌بردند، از جمله سمرقند و بخارا، در اسناد کمیته مرکزی آمده است که این شهرهای تاجیکان هستند، ولی با توجه به منافع اقتصادی کشور شوروی موقتاً در جمهوری برادری ازبکستان خواهند بود. با توجه به این که کشور واحدی به نام "شوروی" بود و مشکلی هم در زمینه رفت و آمد نبود، تاجیکها که هنوز خودشناسی ملی زیادی نداشتند، راضی شدند. و این مثل همان مقال روسی است که :«هیچ چیزی جاویدانه تر از آن چیز موقت نیست.” این موقت حالا جاویدانی شد. این چیزهایی است که هر کسی درک می‌کند. می‌دانید، یک نکته بسیار مهم این است که ما ایرانیان آسیای میانه‌ یا تاجیکان (هستیم)، چون کلمه "تاجیک" جز "فارس" معنای دیگری ندارد، پارسی‌زبان یا ایرانی پارسی‌زبان. در قدیمترین کتابها، از جمله در دیوان “لغت ترک” محمود کاشغری هم آمده است که “تاژیک همان فارس است.”

تکمله:  البته درآن زمان، تجمیع اقوام مختلف تحت پرچم سرخ، جز با قوه قهریه وسیاست ممکن نمی بود، لیکن اتحاد جماهیر شوروی گمان نمی کرد که این جمهوری ها ، نه تنها برای او سودی نخواهند داشت ، بلکه سبب دردسرهایی در آتیه خواهند شد ، ناچار تحت عنوان پروستاریکا ، به بهسازی خویش ودور کردن قوز های خود پرداخت که ساده لوحان سیاسی از آن به فرو پاشی شوروی تعبیر کردند .

 مرزهای داخلی این جمهوری ها نه براساس منطق ملی و ساختارهای زبانی و فرهنگی ، بلکه برپایه باید و نباید های انقلاب بلشویکی و استالینی شکل گرفت که در آن هنگام، شاید با سیاست انترناسیونالیسم کارگری و جهانی، همخوانی داشت، اما تحولات جهانی، گاه فراتراز پیش بینی های سیاستمداران دگرگونی هایی را ناگزیر می سازد و البته نتیجه و تنش های آن،  در هویت یابی اقوامی که در منگنه استالینی تن به همزیستی با اقوام مغایر می دادند، بعداً رخ نمود که هم اکنون شاهد آن هستیم.

تقسیم بندی هایی که همانند مرزبندی های جغرافیایی انگلستان در جهان ، اختلافها و ادعا های مرزی را سبب گردید وعلاوه برآن، دربحران هویت یابی این جمهوری ها، ادعاهای ازبکی و ترکی و ترکمنستانی ، را سبب شد که: فارابی قزاق شمرده شود و ابن سینا ازبک و رودکی تاجیک و... الخ

خوشبختانه تاجیکان، که جز در تقسیم سازی شوروی، هرگز هویت ملی و زبانی نداشتند ونام آنان فقط نمایانگر وجه تمایز با ترکان شمرده می شد ،بعدازاستقلال هم خویشتن را باهویت پارسی زبانی می شناسند.

پرسشگر:  واقعا واژه “تاجیک” به معنای نام ملت یا واحدی سیاسی در زمان شوروی مطرح شد. قبل از آن این واژه چه معنا و مفهومی داشت؟

صفر عبد الله :  نه، نه، واژه “تاجیک” در زمان شوروی پیدا نشده، خیلی دیرینه است.

تکمله :  کاش استادصفر عبدالله قدیم ترین منبع را که لفظ تاجیک در آن ذکر شده است بیان می فرمودند . گمان نمی رود از زمان فتوحات اسلامی پیشتر برود . سوای ازبرخی معانی و مفاهیم احساسی درباب تاجیک ، گمان می کنم این واژه تلفظ سغدی همان واژه تازیک و منتسب به مسلمانان است که به معنی نو مسلمان  و آمیخته با نوعی تعریض به آنانی بوده است که سریعاً به دین وآیین فاتحان عرب گرویده اند .

پرسشگر: نه، به معنای یک واحد سیاسی البته.

صفر عبد الله : نه، واحد سیاسی نمی‌گویم، اما به معنای قوم، ایرانیها در قیاس با اعراب خود را عجمی گفتند، یا عربها آنها را عجمی گفتند که معنایش گنگ است، یعنی زبان عربی بلد نیست. و در قیاس با ترک تاجیک گفتند. در منابع تاریخی اگر سخن از تاجیک رود، در برابرش ترک هم می‌آید. مثلاً، سعدی شیرازی خودش را چند بار تاجیک گفته، حال آن که او در جنوب ایران امروزی زیسته است. مثلاً می‌گوید:

شاید که به پــــادشه بگویند،

ترک تو بریخت خــون تاجیک.

در یک ترجیع‌بند هم می‌گوید، که:

روی تاجیکانه‌ات بنمای، تا داغ حبش،

آسمان بر چهره ترکان یغمایی کشد.

یا مثلاً مولانا جلال‌الدین رومی چند بار از واژه “تاجیک” استفاده کرده و در جایی هم می‌گوید:

یک حمله و یک حمله، آمد شب و تاریکی،

چُستی کن و ترکی کن، نه نرمی و تاجیکی.

نرمی و تاجیکی در اینجا به معنای روشنفکری در مقابل ترکیگری است.

تکمله:

درست است .واژه تاجیک هرگز با مفهوم ملت، وحتی طایقه و قوم خاصی همراه نبوده است و گمان می کنم نتوان قبیله ای را با عنوان تاجیک درتاریخ یافت که مثلاًدر واحه ها یا دره ها و مناطق دشت و...خاصی زندگی می کرده اند. این واژه نخست فقط برای افتراق میان سغدیان حوالی سمرقند با فاتحان عرب و سپس در گیرودارهای حملات وسکونت اقوام ترک نژاد برای افتراق میان آنان بکار می رفت .همان گونه که بعدها درافغانستان فارس زبانان رادر برابر اقوام دیگر افغانستان ،« تاجیک» می نامیدند . به زعم نگارنده ، زیباترین و شایسته ترین نام برای جمهوری تاجیکستان، نام باستانی   « سُغدیانا» است که تنها به عنوان پیشنهاد بر فرهیختگان تاجیکستان عرضه  وهدیه می شود .

البته دربیت آخر مولانا، تاجیکی را به »روشنفکری » تعبیر نموده اند که معلوم نیست برچه شواهد بلاغی یا کلامی استوار است. بیت، خود، تاجیکی را به » نرمی» دربرابر خشونت ترکانه تعبیر نموده است

پرسشگر: فکر می‌کنید، چرا نام “تاجیک” در ایران یا افغانستان آنگونه که در تاجیکستان یا ورارود رواج یافت و نام دولت شد، نشد؟

صفر عبدالله: به خاطر آن که تاجیکها در احاطه ترکان بودند. متوجه هستید؟ همه ایرانیان را در ابتدا تاجیک می‌گفتند، چون کلمه “تاچی” و یا "تائوچی" در زبان چینی به معنای ایرانی است. ترکها هماز آنها گرفتند. چون ما در کنار ترکان و در احاطه ترکان زندگی می‌کنیم و تاجیکستان جزیره‌ای ایرانی است که در میان ترکان است، این نام را به ما اطلاق کردند و یا به ما نسبت داده شد. از این لحاظ، نام تاجیک به اینها به صورت اتوماتیک وا‌گذار شد، بویژه بعد از کشورگشایهای انگلیس و روسیه که از قرن 16 میلادی برابر شروع کردند. این دو ابرقدرت دو امپراتوری بزرگ ساختند و ما را پاره پاره کردند و مسخرگی به جایی رسید که مثلاً خواهر در افغانستان زندگی می‌کرد، برادر در تاجیکستان، نام زبان برادر را “تاجیکی”، نام زبان خواهر را “دری” گفتند.

تکمله:

فرموده استاد صفر عبدالله جای تامل دارد . نخست آن که همه ایرانیان را درابتدا تاجیک می گفتند ، مستند نیست .مثلاً رودکی سمرقندی در قصیده معروف خویش در وصف بزم نصربن احمد سامانی ومدح ابوجعفر احمدبن محمد معروف به بانویه امیر صفاری اورا مه آزادگان و مفخرایران نامیده است ونه تاجیک:

شادی بوجعفر احمد بن محمد           آن مه آزادگان ومفخرایران

از آن گذشته در عصر سامانی و غزنوی واژه ترک و تاجیک برای انتساب دوگروه بزرگ در محدوده کشور یا حکومت به کار می رفت که فقط ترک نبودن را بیان می کرد، اما برخی اوقات به سائقه حضورتاریخی بندگان ترک دردربارها، واژه تاجیک به مفهوم آزاده یا غیر بنده نیز به کار می رفت در حالی که تقابل نژادی ترک و تاجیک مراد نبوده است . مثلاً دراین بیت از شعر هاتف اصفهانی:

ترک و تاجیک و بنده و آزاد                 امراورابه جان ستاده مطیع .

اما فرموده استاد صفر عبدالله که در منابع چینی از تا جیکان با عنوان: ( “تا ـ چی” و یا "تاـ ئو ـ چی" نام برده شده است وبه معنای ایرانی است.) نادرست می نماید زیرا درمنابع چینی ، مراداز :«تا-شه» یا «تا ـ چه» «تازی» است که خلیفه عباسی و پیروان اورا می گفتند وهرگز درمنابع چینی برایرانیان اطلاق نمی شده است ، همان گونه که منابع چینی از پارس ها با عنوان : « پو ـ سه » یا « پو ـ لا ـ سه » نام می بردند واقوام : « یو  ـ ئه ـ جی » برائیریه وئجه ها اطلاق می شد .گمان می کنم برای خوانندگان تاجیک و ازبک و افغان جالب باشد اگراسامی برخی شهرهای ورارود و نواحی اطراف در منابع چینی آورده شود با ذکر این نکته بسیار مهم که برای حل بسیاری از مشکلات تطبیق وقایع شاهنامه و نامهای جغرافیایی آن، منابع چینی راه گشا و بازکننده آن پیچیدگی ها خواهد بود و لازم است شاهنامه شناسان به جای سرزمینها و منابع غربی، توجه خویش را به منابع چینی معطوف دارند . درذیل به برخی نامهای اماکن جغرافیایی درمنابع چینی اشاره می شود:

چن ـ چو ( سیر دریا)

او ـ هو ( آمودریا )

کانگ    (سمرقند)

نِ ـ گان ( بخارا ) لازم به یاد آوری است که بخارا به کسره باء ونیز فرخار ، هردو به معنی بتکده و دیر شمنان می باشد.)

تِ ـ سا ـ ئو ( اسروشنه یا اشروسنه تاریخی.البته در منابع چینی به چهار نام دیگر هم مسمی بوده است.)

کی ـ یو ـ چان ـ تی ( خجند قرون وسطی . خجند و خوقند هردو به معنی نیک شهر می باشد.)

شِه    «چو ـ چه /چو ـ شه » ( شهر چاچ یا تاشکند را می گفتند وجالب است که «شِه» درچینی و ترکی به معنی سنگ است وتاشکند نیز شهر سنگ معنی می دهد.)شهر چاچ را اعراب : « الشاش» می گفتند.

پو ـ سه ( پارس)

 نا ـ سو ـ پو ( نخشب تاریخی )

هو ( اقوام سکایی )

تا ـ لو ـ سه ( طراز که هم اکنون در قزاقستان واقع است.)

کا ـ پی ـ چی ( کابل)

فان ـ ین ( بامیان )

هو ـ سی ـ نا  ( غزنه )

تو ـ هو ـ لو ( طخارستان )

نا ـ می ( رودزرفشان )

تِ ـ سا ـ ئو ( کبودان در ماوراء النهر )

هو ـ سی ـ یون ( خوارزم )

و.....

 

 

پرسشگر:

فکر می‌کنید، چرا این نامها را عوض کردند؟ خوب، نمی‌شد که فارسی بگویند؟

صفر عبدالله:

این اهداف سیاسی است. پیداست که تفرقه باید می‌انداختند و حکومت می‌کردند. کار بسیار ساده است. جز فارسی، ما زبانی نداریم. و در طول هزار سال هم قوم تاجیک بوده، اما هیچ جایی که سخن از زبان می‌رود، زبانی به نام “تاجیکی” وجود ندارد. تعبیری است که استالین و یارانش به ملت ما بار کردند. و از سوی دیگر، می‌دانید که در زمان استالین هیچ کسی جرأت رد کردن نداشت. هر کسی رد کرد، سرش از تنش جدا شد.

تکمله:

این درست ترین بینش از موضوع است . در طول تاریخ نه ملت تاجیک داشته ایم .نه زبان تاجیکی .خوشبختانه فرهیختگان و برادران بسیاری از تاجیکستان دیده ام که بدون هیچ حساسیتی این واقعیت را پذیرفته اند اما در جمهوری آذربایجان و حتی استانهای آذربایجان ایران،برخی درباب زبان خویش تعصب نشان داده  و تاریخ و فرهنگ خویش را فدای چالش های سیاسی ساخته اند.البته این تعصبات در میان اندیشمندان کمرنگ تر شده است و خود در جلسه ای درانجمن پیوند تاجیکستان،شاهد آن بودم که برادران افغان و تاجیک به سهولت زبان فارسی را به جای زبان دری و تاجیکی بکار می بردند وهاتف اصفهانی چه زیبا فرموده است:

سه نگردداگربریشم را            پرنیان خوانی و حریر و پرند .

 

پرسشگر:

چرا نخواستند نام فارسی باقی بماند؟

صفر عبدالله :

به خاطر این که ایران هست، ایران بزرگ هست. به خاطر این که تاجیکان افغانستان هم آن زمان زبانشان را "فارسی" می‌گفتند و یا فارسی کابلی هم می‌گفتند. شما می‌دانید، اول “تاجیکی” خلق کردند، بعد در قانون اساسی افغانستان که سال 1966 در زمان ظاهرشاه پذیرفته شد، زبان فارسی ِ فارسی‌زبانان یا تاجیکان افغانستان را “دری” گفتند. این مسخره ای بیش نیست! خوب، پیداست که یک زبان است و پیداست که این کار بسیار آگاهانه طراحی شده بود که ما را پاره پاره کنند و حکومت کنند.

تکمله :

موضوع زبان درافغانستان تاسف بارتر شده است وجای نگرانی بسیاردارد. خط مرزی دیورند که از میان قبایل پشتونستان می گذرد سبب شده است افغانستان به نوعی خودزنی و خود کشی فرهنگی دست بزند وبرای مشروعیت بخشیدن به حق مالکیت پشتونستان جداشده در پاکستان، می کوشد زبان فارسی را در افغانستان نابود کند و زبان پشتورا جایگزین آن سازد که در صورت تحقق، ارتباط فرهنگی مردم افغان با تاریخچه فرهنگی آنان خواهد گسست و نسل بعد، اشعار و آثار ادیبانی چون مولانا و سنایی و عنصری و ناصر خسرو برای فرزندان آنان نامفهوم خواهد شد؛ وشگفتا برخی نیز برای پاک سازی زبان ازلغات عربی و جایگزینی لغات مرده از گورستان فرهنگ لغات، تا جایی پیش می روند که درنسل بعد هیچ افغانی شعرفارسی مولانا و سعدی و حافظ را نفهمد واز نیاکان فرهمند وورجاوند خویش بیگانه خواهند شد.

پرسشگر:

در باره واژه ایرانی یا هویت ایرانی. چرا این واژه در غرب ایران، در ایران کنونی، جا افتاد و مردم خودشان را ایرانی گفتند، اما ما هم که می‌گوییم ایرانی هستیم، مردم اینجا هرگز هویت ایرانی خود را برجسته نکردند؟

یکی از نویسندگان بزرگ روس گفته بود که: اگر یک نفر را سی روز پیوسته دیوانه گویی، روز سی و یکم خودش دیوانه می‌شود. وقتی هفتاد سال به سر ما زدند و زدند و گفتند شما ایرانی نیستید، ایرانی نیستید، ایرانی نیستید، الآن خیلی دشوار شده که بگوییم ما ایرانی هستیم. اما من وقتی ایران می‌گویم، ایران خودم و ایران فردوسی را در نظر دارم. و تنها محدوده جمهوری اسلامی نیست، جمهوری اسلامی تنها بخشی از ایران بود. ایران خیلی بزرگتر از آن بود که ما امروز بگوییم جمهوری اسلامی ایران. مثلاً، زمانی بود که جهان به دو تقسیم شده بود و می‌گفتند ایران و انیران، یعنی ایران و غیر ایران. ایران خیلی بزرگ بود و متأسفانه، ما بودیم و گذشتگان ما بودند که نتوانستند این کشور بزرگ را، چنانکه می‌باید، حفظ کنند. شاید همه امپراتوریها سرنوشتشان چنین باشد. ولی ما همیشه باید در یاد داشته باشیم که زبان ما پارسی است و ما ایرانی هستیم. کسانی هستند که اینجا دین و مذهب را در میان می‌گذارند و مسخره‌بازیهایی می‌کنند که نه به سود ماست و نه  به سود جمهوری اسلامی ایران، به خاطر این که برای ما ایرانیت و زبان فارسی مهم است.

تکمله:

فرموده استاد بسیار دقیق و منطقی است .

 

پرسشگر:

طبق “شاهنامه” تمامی شهرهای آسیای میانه‌ دل ایران بود. در داستان سیاوش، وقتی که سیاوش اسیران زیادی را از تورانیان می‌گیرد، پیران ویسه، وزیر افراسیاب، می‌آید و با ایشان صحبت می‌کند که شما کاری بکن که این اسیران را رها کنی. چون سیاوش، طبق آیین ایرانی، در عهد خود همیشه وفادار بود، هرچند پدرش دستور داد که اسیران را بکشد، قبول نکرد و مجبور شد که خودش به توران فرار کند. ولی شرطش این بود که شهرهای ایرانی را رها کنید. در آنجا آشکارا آمده که شهرهای چاچ، سِپیجاب و بخارا و سمرقند را رها کردند. "

چون از ایران سخن گفتیم، بناچار باید از توران هم سخن گوییم. این اسم کشوری است که در مقابل ایران در “شاهنامه” هم آمده است. عجیب است که بعضیها می‌گویند این طرف رود آمو توران زمین است. شما چه فکر می‌کنید؟

صفر عبدالله

نه، همچنین چیزی نیست. من مقاله‌ای دارم “ایران و توران به روایت شاهنامه” که به چند زبان، از جمله در سن پیترزبورگ و تهران منتشر شده است. من در این مقاله با اتکا به متن “شاهنامه” به این نتیجه رسیدم و دوستان دیگر هم به این نتیجه رسیده‌اند که وقتی سخن از توران می‌گوییم، هرگز ترکان را در نظر نداریم. توران سرزمین ایرانیان کوچ‌نشین بود، سرزمین سکایها، همان سکایهایی که در اروپای شرقی بودند. ببینید، الآن دعوا هست که از پنج یا چهار موزه‌ کریمه تعدادی بازیافتهای سکایی را به اروپا برده‌اند، حالا نمی‌دانند که به اوکراین برگردانند یا به کریمه. واقعا، این سکایها سهم بسیار بزرگی در تاریخ جهان داشتند. بازیافتهایی که در اروپا و در اِستِپهای جنوبی روسیه و در بخشی از مناطق قزاقستان پیدا شده، گواه آن است که نمی‌شود به راحتی گفت که سکایها تنها یک قوم کوچی و غارتگر بودند. خیلی قوم غیوری بودند و بازمانده‌های آنان همین آسی ها یا اوستیایی ها هستند که امروز به دو لهجه حرف می‌زنند، لهجه‌های دیگاری و ایرانی. اوستیای جنوبی در گرجستان و اوستیای شمالی در قفقاز روسیه است.

تکمله:

دیگر بحث ترک بودن تورانیان از حیطه ناآگاهی ها بیرون آمده است زیرا تورانیان زبان و فرهنگ و نژاد ایرانی داشته اند .حتی زبان آنان نیز با ایرانیان یکسان بوده است وبارها رستم و پهلوانان ایرانی آشکار و مخفیانه به توران می رفتند و به مترجم نیازی نداشتند و اسامی تورانیان نیز همگی اسامی ایرانی است ؛ حتی افراسیاب که نامش همیشه با توران همراه است واژه ای ایرانی است ( مرد ترس آور ) وخوشبختانه زبان شناسی علمی کمک بسیاری به تبارشناسی ها کرده است ودراین باب جای بحث نیست.

پرسشگر:

چرا نام زبانشان را “ایرانی” می‌گویند؟

صفر عبدالله:

ایرانی از نام ایران برمی‌آید. یکی از معناهای کلمه “ایران” آزاده بودن و دارای شرم و دانش بودن است. مثلاً، وقتی فردوسی ایران را با عرب مقابل می‌گذارد، می‌گوید:

از این مارخوار اهریمن چهرگان،

ز دانایی و شرم بی‌بهرگان.

یعنی آنچه ایرانی دارد، عرب ندارد:

نه تخت و نه گنج و نه بخت و نژاد،

همه داد خواهند گیتی به باد.

واژه “ایران” به صورت “ایر” در نام ایرلند هم باقی مانده و ریشه هندواروپایی دارد.

تکمله:

ایران از دوبخش :«ایر» به معنای نجیب وشریف، و «ان» که پسوند مکان و به معنای جای ایست و سکونت ودرکل، ایران یعنی سرزمین ائیریه ها وسرزمین شریفان است .

البته برخی اززبان شناسان ائیریه را به معنی : « کشاورز و دهقان » و منابع چینی آن را به معنی قوم «ارزن خوار » وبرخی به معنی «کوچنده »و.... برشمرده اند که چون بحثی صرفاً زبان شناسی است به آن پرداخته نمی شود .

پرسشگر:

بله، البته. اما منظور من این است که شما گفتید اوستیایها بازمانده مردمان تورانی هستند، یعنی سکایها که گفتید تورانی هستند. اما چرا نام زبانشان "ایرانی" است؟

به خاطر آن که اگر شما “اوستا” را خوانده باشید، وقتی به ایرانیان دعا می‌فرستند، به تورانیان هم می‌فرستند، چون اینها همه بازمانده‌های فریدون بودند. طبق “شاهنامه”، فریدون سرزمین ایران را به پسرانش تقسیم می‌کند و فرزند دومش که تور بود، و تور بسیار غیور بود، به او بخشی از زمینها را در مرز چین می‌دهد. و بعد دو برادر می‌آیند و برادر کوچک را که ایرج بود، می‌کُشند. و با کمک فریدون منوچهر که پسر ایرج بود، از عموهایش کین پدرش را می‌ستاند و یک جنگ برادرکُشی شروع می‌شود که در “شاهنامه” خوب بازتاب یافته است. این که اوستیاییها یک بخش از زبانشان را “ایرانی” می‌گویند، امری طبیعی است، چون ایرانی و تورانی یکی هستند: “ز ایران و توران جدایی نبود”، تا زمانی که این برادرکشی شروع شد. از این لحاظ، این امری طبیعی است و شرط نیست که حتماً تورانی گویند.

تکمله:

 علاوه براوستا و شاهنامه، یافته های تحقیقی و باستان شناسی و تفحص های علمی در اساطیر نیز اطلاعات مفیدی دراین ابواب داده اند و سیطره حضور مادی و فرهنگی و زبانی اقوام ایرانی را از دانوب وجنوب روسیه واز مرزهای چین وشمال هند تا نیمه های آن و تمام افغانستان کنونی وایران کنونی ، حتی «بابِل» را که دل ایرانشهر محسوب می شد دربر می گیرد و رد پای کوچ ها در همه مناطق دیده می شود ، سومری های جنوب خزر به عراق می روند و داسی ها ، رومانیایی می شوند ، ورستم شغنانی، زابلی می گرددوآرین های ائیریه وئجه به آلمان می روند و آلبانیایی های ایرانی تبار در آنجا، سکونت می گزینند و موارد بسیار جالب تری که باید در مجال دیگری به آنان پرداخت.

 

پرسشگر:

ضمناً، در “شاهنامه” هم از سکایها نام برده شده است، به گونه “سگزی”، و سیستان یا سکستان هم ظاهراً به قوم سکایی ربط دارد. اما اینها در داخل ایران بودند، چون رستم دستان که سکایی بود. اینها در قلب ایران بودند و از ایران همیشه دفاع می‌کردند در مقابل توران. یعنی می‌شود گفت که سکایها دو قسمت بودند که بخشی ایرانی بودند و بخشی هم تورانی؟

صفر عبد الله

ببینید، در مورد سیستانیها بعضیها چنین می‌پندارند که این همان سکستان است. این نکته‌ای است که میان علما در باره آن نظر واحد وجود ندارد. بعضیها چنین می‌پندارند، بعضیها می‌گویند، نه، این چیز دیگر است. حتی هستند کسانی که می‌گویند رستم از شرق ایران بود. خیلی از محققان بزرگ چنین نظر دارند. بعداً، سیستان الآن تنها در ایران نیست، بخشی در ایران و بخشی در افغانستان و بخشی در پاکستان است. نیمروز، کابل و زابل و مانند اینها در “شاهنامه” آمده است، اینها میهن پهلوانان زابلی بودند که رستم هم از آنهاست. ولی خوب، این مسئله‌ای است که بحث طولانی می‌خواهد. مهم این است که ما بدانیم که تورانی هرگز ترک نبود. تورانیها همان ایرانیهای بیابان‌گرد بودند که مقابل شهر‌نشینان می‌جنگیدند. و در همین جنگها کورش بزرگ به دست خانمی که سرور تورانیان بود، کشته شد.

تکمله :

درباب خاندان رستم که از شغنانان پامیر و کوچنده به نواحی جنوب افغانستان کنونی بوده اند ، جای بحث های بسیار است که اطلاعات و یافته های کلاسیک رادر هم می ریزد وبه بخشی از آنها در بحث بالاتر اشاره شد .

 

پرسشگر:

پس مرز بین ایران و توران کجا بود؟ آیا این فرضیه درست است که رود آمو مرز بین این دو سرزمین بود؟

 

صفر عبد الله:

بعضیها می‌گویند که رود آمو بود، ولی رود آمو از کجا عبور می‌کرد؟ رود آمو یک زمان تا دریای خزر می‌رسید، الآن نمی‌رسد. آن زمان، می‌گویند که از دَهستان عبور می‌کرد. دَهستان در ایران، در ساحل دریای خزر است. از آنجا، از آمویه عبور می‌کرد. ولی طبق “شاهنامه” تمامی شهرهای آسیای میانه‌ دل ایران بود. در داستان سیاوش، وقتی که سیاوش اسیران زیادی را از تورانیان می‌گیرد، پیران ویسه، وزیر افراسیاب، می‌آید و با ایشان صحبت می‌کند که شما کاری بکن که این اسیران را رها کنی. چون سیاوش، طبق آیین ایرانی، در عهد خود همیشه وفادار بود، هرچند پدرش دستور داد که اسیران را بکشد، قبول نکرد و مجبور شد که خودش به توران فرار کند. ولی شرطش این بود که شهرهای ایرانی را رها کنید. در آنجا آشکارا آمده که شهرهای چاچ، سِپیجاب و بخارا و سمرقند را رها کردند. بعد می‌گوید:

بخارا و سغد و سمرقند و چاچ،

سپیجاب و آن کشور تخت و عآج،

تهی کرد و رفت با سپه سوی کنگ،

بهانه نجست و فریب و درنگ.

یعنی دیگر مجبور بود شهرهای ایرانی را رها کند. این گواه آن است که اینها همه شهرهای ایرانی بودند. و امروز هم بعضی از برادران ما بسیار عاشقانه تلاش می‌کنند ثابت کنند که آسیای میانه‌ توران بوده است. من کاملاً با این عقیده مخالفم، چون این عقیده تاریخی نادرست است. اما توران پایین تر از دریاچه آرال و بعد از خوارزم، در سواحل دریای خزر یا دریای مازندران و استپهای جنوبی روسیه و دن و دنیپر و آنجاها بود که اقوام کوچی ایرانی در آن جا کوچ‌نشینی و راهزنی می‌کردند.

در کتاب “شهریستانیهای ایرانشهر” آمده است که نخستین شهری که ایرانیان بنیاد کردند، سمرکند بود. ایرانیان در نزدیکی سمرکند شهرهای چاچ، بخارا و اسفیجاب را ساختند. شهرهای ختن و کاشغر نیز از آفریده‌های ایرانیان است. این نکته‌های بسیار مهم است که باید همیشه در یاد داشته باشیم. وگرنه ‌اندیشه‌ها ‌اندیشه‌های درست علمی نمی‌تواند باشد.

تکمله :

دراوستا ، بخش وندیداد ، فرگرد نخست ، سرزمینهای ایرانی نام برده شده است ، داریوش هخامنشی نیز در کتیبه باشکوه و ارزشمند بیستون در سرراه همدان به کرمانشاه ایران ، سرزمینهای ایرانی را نام می برد. اما باید توجه داشت که سرزمینهای منقول در وندیداد، مربوط به زمان نگارش وندیداد و اوستا می باشد و زمانی است که تا حدودی ائیریه وئجه ها درایران اوستایی ساکن شدند وادامه قبایل دیگر آنان به چین متصل است وجنگ و گریزهای ایرانیان و تورانیان درحیطه میهن بزرگ آریاییان است .بدین معنی که سرزمین آرین نشین تنها آنهایی که در وندیداد ذکر شده است نیست. بخارا ، سمرقند و شهر های بسیاری در آنسوی سیردریا همگی آرین نشین هستند . سمر قند ( شهر سرد ) مرکز سغدیاناست ،پایتخت بلخ ( بخل تاریخی) است و آنگاه زرتشت در حوالی دریاچه هامون ظهور می کند ( یافته های جدید  تاریخ)  به بلخ می رود ، در حمله ارجاسب تورانی درزمان گشتاسب کشته می شود و احتمالاً در مزارشریف( روستای خواجه خیران عصر تیموری ) مدفون می گردد . جایی که منتسب به امام علی علیه السلام ، ابراهیم ادهم ، و...نیز هست .

پرسشگر:

بعضی گروهها هم هستند که می‌گویند اینجا "خراسان بزرگ" است. آیا خراسان بزرگ با ایران در تناقض است یا جزئی از آن؟

صفر عبد الله :

البته، واژه “خراسان” یک واژه ایرانی است که یگان شکی در آن نیست و با واژه‌های خورشید و خوَرَزم و همه اینها همریشه است. خراسان بزرگ جغرافیای مشخصی نداشت. قبلاً چهار شهر را خراسان می‌گفتند، بعداً خیلی فراتر رفت. حتی کار به جایی رسید که آسیای میانه‌ هم جزء خراسان بزرگ بود و رودکی سمرقندی می‌گوید “بود آن زمانه که او شاعر خراسان بود.” از این لحاظ، این هم از موضوعاتی است که باید سر آن ‌اندیشه کنند و واقعیتها را بگویند که خراسان یک محدوده مشخص جغرافیایی نبود. یعنی می‌توانستند امروز یک بخش را گویند و فردا بخش دیگری را.

تکمله :

بر خلاف شایع که خراسان را سرزمین طلوع آفتاب یا خورآیان ( به تعبیر فخرالدین اسعد گرگانی در ویس و رامین ) برشمرده اند، این عنوان از سوی چینیان به سرزمینهای غرب و جنوب داده شد که خورشید در آن می آسد ( = می نشیند و غروب می کند ) .بدین ترتیب خراسان راباید مغرب معنی کرد و نه مشرق.

خراسان بزرگ از جنوب چین شروع شده و تمام آسیای میانه.( تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان، بخشهایی از قرقیزستان ، تمام خوارزم، بخشهایی عظیم از قزاقستان، تمام افغانستان، بخشهایی از پاکستان ، وبخشهای بزرگی از شمال وشرق ایران و.. رادربر می گرفت و خراسان ایران جزیی اندک از خراسان بزرگ محسوب می شود. همان گونه که برای تاجیکستان ذکر شد ، تاریخی ترین وواقعی ترین نام برای کشور افغانستان، خراسان می تواند باشد.بااین حال خراسان تاریخی بخشی از ایران بزرگ محسوب می شود که ارمنستان و گرجستان و قفقاز و آلبانی و جمهوری آذربایجان (جالب آن است که برخی از محققین ، ائیریه وئجه را در حوالی قراباغ کنونی محسوب می دارند . ) و...رانیز شامل می شود

پرسشگر:

اما نام ایران به عنوان یک واحد جغرافیایی و سیاسی همیشه مطرح بوده یا خیر؟

صفر عبد الله :

همیشه بوده. نام مبارک ایران تنها در “شاهنامه” فردوسی بیش از هفتصد بار تکرار شده است. بیش از هفتصد بار!

تکمله:

گمان نمی رود چنین باشد. قطعاً در منابع هخامنشی این نام نیامده است ، اگر چه هخامنشیان ، اشکانیان و ساسانیان ، همگی از خراسان بزرگ بوده اند. هخامنشیان و ساسانیان از حوالی بلخ بوده اند و اشکانیان از سَکاهای بالاتر محسوب می شدند.( برخلاف ادعای نامحققانه برخی که اشکانیان راازبازماندگان یونانیان شمال افغانستان کنونی برشمرده اند.) بااین حال درزمان ساسانیان، مجموعه سرزمینهای تحت حکومت ساسانیان ، ایرانشهر یا کشور ایران نامیده می شد . اما ایران واقعی همان سرزمینی است که در شاهنامه فردوسی به تصویر کشیده شده است و بعداً به تمام نواحی تحت حکومت های ایرانی اطلاق گردید. برخی از دانشجویان قرقیز بارها اشکال گرفتند که درایران هیچ قومی به نام طایفه یا قوم به نام ایرانی وجود ندارد.( همانند اقوام:کرد، لُر، بلوچ، گیل، مازندری و....) توضیح آن است که حیطه سیاسی ومرزهای حکومتی که با نام قومی موسس نام می گرفت، ممکن بود آن قوم موسس، دراقوام دیگر ایرانی حل شده باشد، اما خودرا در میان فرزندان و برادران خویش پراکنده ومنتشر کرده است .آنچه هویت یک ملت را می سازد ، زبان و دین و قومیت و..نیست. آنچه هویت ملتی را می سازد یکی حافظه تاریخی آن است،( اگر حکومت هم نداشته باشند)، دوم:( در حیطه سیاسی یک حکومت به مدت طولانی قرار گرفتن). مثلاًجمهوری تاجیکستان یاازبکستان، اگر دراتحاد جماهیر شوروی نوعی حکومت داخلی نمی داشتند هرگز هویت ملت قرقیز یا تاجیک نمی گرفتند .در آن صورت به علت سیطره سیاسی حکومت، خودرا روس تبار محسوب می داشتند همانگونه که جوانان آسیای میانه ضمن هویت تاجیکی یا قرقیزی، بشدت دارای نیم هویت روسی هم گشته اند هرچند از جهت زبان و نژاد از روسها نبوده باشند .   

پرسشگر:

آیا امپراتوریهای ساسانی و همخامنشی درواقع نام کشورشان را ایران می‌گفتند یا چیزی دیگر؟ چون در منابع غربی از دولت هخامنشی بیشتر به عنوان "persia" نام می‌برند، اگر چه نام "ایران" قدیمی تر به نظر می‌رسد؟

صفر عبد الله :

بله، در زمان هخامنشیان "پارس" هم می‌گفتند، ولی نام "ایران" ریشه در واژه "آریا" و "آریایی" دارد و خیلی دیرینه است. مثلاً، شاه داریوش بزرگ می‌گوید:

"adam aaraya5aush xshāyathia 5azrka xshāyathia xshāyathiayānām xshāyathia pārsaiy xshāyathia dahyūnām 6shtāspahyā puthra arshāmahyā napā haxāmanishiya"

(من، داریوش، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه پارسه، شاه کشورها، پُسر وشتاسپ، نوه ارشام، هخامنشی)

البته زمانی یونانیها پرشیا گفتند، چون پارسها حکومت می‌کردند. در متنهای هخامنشی البته کلمه “پارس” هم هست. یکی از دو قوم که اتحاد ساختند، در برابر مادها پارسها بودند و پارسها پیروز‌ بودند. ساسانیها هم اصلشان از پارس بود. و جالب این است که همین هخامنشیها، طبق خیلی از پژوهشهایی که اخیراً صورت گرفته، اصلاً از خراسان و ورارود به آنجا رفته بودند. ایران در طول تاریخ سرزمین واحدی بود و مثلاً کمال خجندی می‌توانست براحتی در خجند زاده شود و در تبریز بمیرد. و یا آل خجند در اصفهان به سر بَرَد و یا نشاپوریها در سمرقند حکومت کنند و غیره. این یک زمان کشور واحدی بوده و ما را پاره پاره کردند و ما باید تلاش کنیم که زبانمان و فرهنگمان یکسان بماند.

تکمله:

در پرسش قبلی ، دراین باب نیز توضیح داده شده است.

پرسشگر:

آیا همین نام ایران به دولتهای پس از حمله عرب، یعنی دوران اسلامی، هم اطلاق می‌شد؟ آیا آنها خودشان را ایران می‌گفتند یا چیزی دیگر؟

 صفر عبد الله:

آنهایی که از تاریخ و فرهنگ آگهی داشتند، دهگانان یا دهقانان، می‌دانستند که ایران چیست. مثلاً، یکی از فرزندان دهگانان که وارثان اصلی ایران باستان بودند، همین فردوسی طوسی است. اینها بخوبی می‌دانستند که ایران چیست.

تکمله:

بدیهی است که شاهنامه فردوسی، در یاد آوری هویت ایرانی نقش بی نظیری داشته است .اما نباید توقع داشت روستاییان و شهروندانی که به زراعت مشغول بودند وگاه تا پایان عمرااز روستا و شهر مجاور خود بیرون نمی رفتند بتوانند به هویت میهن شمول خود، همان  اعتبار و اهمیتی را که برای خانواده و قبیله خود قائل بودند

 بدهند . مثلاً قبایل:خمسه وشاهسوند و.... بیشتر هویت قبیله را در خاطر نگه می داشتند تا هویت ممالک محروسه ایران را ، بویژه آن که بجز حکومت طاهریان و صفاریان و سامانیان وگاه خرده حکومت های محلی کوچک، تا دوران معاصر حکومتی با حافظه تاریخی ایرانی نداشته ایم. فقط حکومت زندیه و پهلوی تبار ایرانی داشتند و حکومت صفویه علی رغم تبار کردداشتن، خودرا دلبسته زبان و فرهنگ ترکی می دانست و شگفتا که همه این اقوام غیرایرانی نیز دلبسته شاهنامه فردوسی و سلحشوری ایرانیان ایرجی زاده درشاهنامه بوده اند . واین عظمت کار فردوسی را نشان می دهد و شگفت انگیز تر آن که ترکان آسیای میانه و ازبکان نیز بسیار نام رستم بر خود می نهند  وباشاهنامه فردوسی آشنایی داشته و دلبسته آنند.

 

پرسشگر:

آیا از لحاظ سیاسی، یعنی هویت سیاسی خود را، به عنوان ایرانی می‌شناختند؟ مثلاً، ما در کتابهای تاریخ می‌خوانیم که “دولت سامانیان”، اما این دولت سامانیان آیا رسماً نام خودش را ایران می‌گفت یا چیزی دیگر؟

صفر عبد الله :

به قول رودکی سمرقندی، شاهان سامانی شاهان ایران بودند، پس ایران بود! غزنویها هم افتخار می‌کردند که ایرانی هستند و برای خود شجره دروغ هم می‌بافتند که خود را به ایران بچسبانند. با آن که غزنویها از غلامان ترک بودند و پدر محمود سبکتگین را اسماعیل سامانی از بازار غلام‌فروشی خریده بود، ولی چون برایش خدمت کرده بود، او را والی خراسان کرد. در نتیجه، وقتی که قره خانیان به بخارا هجوم کردند، غزنویها آمدند و قدرت را به دست خود گرفتند و حکومت کردند. آنها پادشاهان ایران بودند. ما نمی‌توانیم آنها را پادشاهان ترک بگوییم. بله، نژادشان ترک است، ولی ولادیمیر مونوماخ هم نژادش یونانی است، اگرچه پادشاه روس بود. یا مثلاً یکاترینا دوم صد درصد آلمانی بود، اما پادشاه روس بود.

تکمله:

فرموده استاد درست است، سامانیان اصالتا بلخی محسوب می شوند و سامان خدا جد آنان در بیابانهای میان بلخ و مرو کر و فری داشت.اگرچه به خاطر خدمتهایی که به عمال عرب در منطقه کرد، فرزندانش پاداش حکومتی یافتند ، اما آنچه به سود هویت ایرانی تمام شد، ادعای ایران دوستی آنان نبود؛ زیرا آنان دل باخته رسم و آیین اسلام و مخالف آنچه هدف فردوسی بود محسوب می شدند . امیر اسماعیل سامانی نیز علی رغم عدم تمکین به خلیفه عباسی وفقط تظاهر به پیروی از او، به تحکیم پایه های حکومت مشغول بود ، اما فرزندان او دربرکه تلاش دوسه قرن فرزندان ایران تن شستند و کاررا بدانجا رسانیدند که نه در حکومت سامانی، بلکه در خراسان و ورارود ، هویت ایرانی را مایه افتخار ساختند تا فرزندان سامان خدا که در بیابانهای بلخ تا مرو به راهزنی مشغول بود و درازای خوش خدمتی به والیان عرب، پاداش دریافت می کردند، به مرحله ای برسند که خودرا به بزرگان ایران ساسانی منتسب سازند . گمان نمی رود اگر حکومت سامانی دربخارا ادامه می یافت فردوسی ، شاهنامه خویش را به بخارا می برد وبه امرای سامانی تقدیم می داشت. او شاهنامه را برای بزرگان طوس و امیران منطقه خویش سرود تا بدانان تقدیم کند . بیش از دو قرن نبرد با فاتحان صحاری عرب کاررا بدانجا رسانید که یعقوب لیث صفاری و فرزندان سامان خدا و فرزندان سبکتکین هویت ایرانی و انتساب به شاهان ساسانی را برای خویش مایه فخر و اعتبار سازند . بزرگانی چون بشاربن برد تخارستانی  را باید ستود که همانند فردوسی بزرگ، با شجاعت برخاست و با برآوردن مثالب عرب ، به تبارایرانی خویش اعتبار بخشید.

 

پرسشگر:

پس می‌شود گفت که فرمان روایان مغول هم که در ایران حکومت کردند، پادشاهان ایران بودند؟

صفر عبد الله :

صد درصد پادشاهان ایران هستند. نمی‌توانیم بگوییم که آنها پادشاهان جایی دیگرند. مثلاً، ما خیلی از شعرای بزرگ ایران زمین را می‌دانیم که نژادشان ایرانی نبود. مثلاً بیدل دهلوی نژادش مغول است، از اولاد برلاس یا ارلاس است. این در خونش بود. البته، خون پدری اش بود یا مادری اش، به هر حال قسماً بود، ولی خوب شاعر بزرگ ماست! چنانکه هلالی جغتایی. این یک امر طبیعی است. مثلاً، دو تن از حکیمان بزرگ یونان باستان، طالس و آناکارسیس، هر دو اسکیف یا سکایی بودند. ولی آنها برای فرهنگ سکایی کاری نکرده‌اند! چونکه آنها در متن و بطن فرهنگ و تمدن یونانی تربیت یافتند، آثارشان را به زبان یونانی گفتند، ما مجبور هستیم آنها را یونانی بخوانیم.

 

تکمله:

ایرانی بودن به نژاد و زبان نیست. درعصر حاضر ملیت ایرانی داشتن از جهت سیاسی و حقوقی، شناسنامه و گذرنامه وتابعیت ایرانی داشتن است ، چه به فارسی سخن بگوید یاترکی یا کردی و....چه درایران ساکن باشد یا در کشور دیگر، این یک جهت قضیه است .اما روی دیگر آن، هویت تاریخی و حافظه ایرانی داشتن است. تاریخ و فرهنگ خودرا بشناسد و به آن دلبسته باشد و برای حفظ این هویت آماده فداکاری باشد. .به میراث فرهنگی خویش علاقه مند باشد ودراعتلای آن بکوشد . تشنه نشست و برخاست با هموطنان خود باشد و ..... بااین همه گیرودارهای تاریخی و سلطه یونانی و رومی و عرب و مغول و تاتار و..... از خلوص نژادی سخن گفتن بیهوده است و بی فایده . ایران آکواریوم نژادی زیبایی است که همگی حافظه تاریخی مشترک دارند. حافظه ای ایرانی. مولوی ناصر خسرو ورودکی سمرقندی و ایرانی هستند ، نه افغانی هستند و نه تاجیکی و نه ملیت ترکیه ای دارند. می توانید از خود آنان بپرسید.

 

پرسشگر:

خوب، حالا در باره زبان فارسی صحبت کنیم. چرا از میان زبانهای ایرانی زبان فارسی بیشتر گسترش یافت و بیشتر ادبیات به این زبان نوشته شد؟

صفر عبد الله

اول این که پارسها حکومت می‌کردند و قوی بودند و نقش مؤثری داشتند و زبان پارسی زبان رسمی بود و زبانی بود که تمام تیره‌های ایرانی را متحد کرد. حتی، متن های هخامنشی به چند زبان نوشته می‌شد، ولی زبان اصلی زبان فارسی بود. بعد از حکومت یونانیها در یک مدت کوتاه تلاش احیای دوباره زبان فارسی صورت گرفت. در زمان اشکانیان کمتر، ولی در زمان ساسانیان این زبان بسیار بسیار رشد کرد. همین زبانی که “دری” می‌گوییم، زبان دربار ساسانیان بود که آن را “پارسیگ” می‌گفتند. واقعیت هم این است که بعد از حمله اعراب و پذیرش اسلام در ایران زمین یک مدت فاجعه این ملت آن بود که به زبان خود نمی‌توانست دم از افتخارات ملی بزند و به زبان خود چیزی بیافریند. در کتاب “دو قرن سکوت” استاد عبدالحسین زرین کوب در این باره بسیار نکات جالبی را یادآور شده‌اند. در "تاریخ بخارا" نیز اطلاع جالبی از انتشار اسلام و ندانستن زبان عربی و از این سبب "قرآن به پارسی" خواندن آمده است. در کتابهای دیگر هم می‌خوانیم که ایرانیان مدت کوتاهی غمگین بودند و بعد به زبان عربی چنان سرودند که به عرب “سوسمارخور و بیابان‌گرد” فرهنگ دادند و ادبیات کتبی عربی ادبیاتی است که ایرانیان ساختند. این را هیچ کس نمی‌تواند رد کند.

دهها تن از بزرگان، مثلاً عبدالله ابن مقفّع که نام فارسی اش روزبه پسر دادبه بود، و خیلی از تاریخ و فرهنگ ما را به زبان عربی ترجمه کرده بود، و دیگران از پایه‌گذاران ادبیات کلاسیک عرب هستند. و جریان شعوبیه نقش بسیار مؤثری داشت و کارهای بسیار خوبی را انجام دادند و در شرق ایران که دورتر از خلیفه‌های بغداد بود، جنبشهای ملی رونق یافت که یکی از معروف ترین آنها جنبش ابومسلم خراسانی بود. اینها توانستند کارهایی کنند که در جاهای دیگر نمی‌توانستند کنند. و دولتهایی پدید آمد، امثال صفاریان، طاهریان، سامانیان، آل بویه و غیره و باقدرت ترین آنها سامانیان بود که پایتختش بخارا بود. این همان بخارایی بود که حتی ملک الشعرا رودکی سمرقندی می‌گفت “امروز به هر حالی بغداد بخاراست.” و خیلی قدرت پیدا کردند و توانستند که زبان فارسی دری دوباره از این سوی مرزها، یعنی از آسیای میانه‌ و از خراسان بزرگ به مناطق دیگر ایران زمین انتشار یابد.

تکمله:

بلی، به قول ریچاردفرای این ایرانیان بودند که اسلام رااز یک دین قبیله ای بودن به دینی جهانی تبدیل کردند . هیچ یک از ممالک مفتوحه در آغاز اسلام به اندازه ایرانیان دربرابر فاتحان واکنش نشان نداد وهمگی ( مصر، سوریه، لبنان، تونس، و...) خودراباختند. تاریخ و فرهنگ و هویت خویش را باختند . این ایرانیان بودند که درهمه زمینه ها با مقابله برخاستندو هویت خویش را نگه داشتند. برخلاف ادعای «ستم ساسانیان» و «آغوش باز شهرها به روی فاتحان عرب»، به معاهدات فتح شهرها بنگرید ، کمتر جایی را می یابید که شهر های تسلیم شده ، درآغاز به آیین اسلام گرویده باشند. یا جنگیدند و نابود شدند یا جزیه دادند و دین پدران خویش را نگه داشتند، یا به هند و سند وگجرات مهاجرت کردند. ایرانیان اسلام را نه از فاتحان (که سردار فاتحان، به جرم بلد نبودن نماز از حکومت خلع شد) ، بلکه از دانشمندان ایرانی خویش فرا گرفتند . اگر کتابهای دانشمندان ایرانی، سوری، مصری را از حوزه ها جمع کنند، چیزی برای تدریس باقی نمی ماند .

نکته دیگر آن که زبان فارسی عامل اصلی وحدت اقوام ایرانی نبوده است .هخامنشیان دارای وحدت زبان نبودند، اشکانیان دوستدارزبان یونانی بودند . ساسانیان به زبان ملی برای وحدت سیاسی اعتباری قائل نمی شدند و اغلب کاتبان و باسوادان دربار سریانی وآرامی بودند و بسیاری از شاهزادگان ساسانی از طرف مادر تبار یهودی داشتند و پادشاهان ساسانی ( بجز اردشیر) اغلب تسامح دینی داشتند . بااین حال از جهت تمدن و فرهنگ و قدرت سیاسی و نظامی همپا یابرتراز روم بوده اند .

بسیاری از آثار مهم عربی درعلوم مختلف، بوسیله ایرانیان نگارش یافته حتی گوشه هایی از اسناد وجوددارد که معلقات سبع نیز سروده عربی دانان ماهر ایرانی است و.....الخ

پرسشگر:

یعنی این طور نیست که این زبان ریشه در همین جا داشته باشد؟ از دیگر جا آمد به اینجا و دوباره رفت، همین طور؟

صفر عبد الله:

چرا؟ وقتی که تمام کشورها و تیره‌های آسیای میانه‌ جزئی از دولت ساسانی بودند، این زبان قبل از آن که اعراب بیایند، در اینجا انتشار یافته بود. متوجه هستید؟ ولی زبان جدید، فارسی جدید که آن را نیمه عربی هم می‌توان گفت، چون دارای واژه‌های زیاد عربی است، از این سو دوباره به سراسر ایران زمین انتشار یافت. این است که ناصر خسرو در “سفرنامه” می‌گوید که “قطران نام شاعری را دیدم که در دست دیوان منجک و دقیقی را داشت، شعر نیکو می‌گفت و زبان نیکو نمی‌دانست، و به من می‌خواند و هرچه نمی‌دانست، من به او شرح می‌دادم.” این بدآن معناست که هنوز در آن سزمین فارسی دری چندان رواج نیافته بود و مردم هنوز به زبان پهلوی صحبت می‌کردند.

تکمله:

از جهت زبان شناسی نمی توان گفت که مثلاً زبان پارسی باستان زبان مادر است و باقی فرزندان اویند . ممکن است زبان یک قوم ازایرانیان که به حکومت رسیدند زبان اداری و سیاسی شود و به همین جهت بسرعت رواج یافته و زبان دربار و شعر و ادب شود وتثبیت گردد. زبان فارسی نیز همین گونه است. زبان خراسان قدیم با زبان کوچندگان ازدربار ساسانی درهم آمیخت و بازبان عربی که زبان دینی و سیاسی حکام عرب بود مخلوط شد وو زبان دلنشین کنونی را نصیب ایرانیان ساخت. هرگونه تلاش برای خالص کردن زبان فارسی سبب قطع ارتباط با منابع ادبی و فرهنگی گذشته ما می شود ومارا از حکمت وعرفان سنایی و مولوی و سعدی و حافظ و.....محروم می سازد .

 

پرسشگر:

فکر می‌کنید، امروز وضع زبان چه گونه است "در این بخش از ایران زمین"؟

صفر عبد الله:

وضع زبان ما، بدبختانه، به نظر من، بسیار بسیار بد است و من که دیروز در خیابانهای دوشنبه می‌گشتم، چند جا واقعا گریه کردم. مثلاً، در چهار دانشگاهتان در دیوار نوشته است که “مرکز روسی.” شما معنای چنین حرفی را می‌فهمید که چه است؟ من نمی‌فهمم. چه معنی دارد “مرکز روسی”؟ ما در زبان فارسی چنین جمله‌ای نداریم. حد اقل “مرکز آموزش زبان روسی” بگویند یا مثلاً “مرکز فرهنگی روسیه” بگویند. ولی چیزی که اینها می‌گویند، من متوجه نمی‌شوم.

مثلاً، وقتی من تلویزیونهای دوشنبه را می‌بینم و گوش می‌کنم به مرض گوش گرفتار می‌شوم. این قدر گوش‌خراش است! نطاقها (مجریها) به حدی با لهجه خانوادگیشان صحبت می‌کنند و تلفظشان غلیظ است که دیگر نشانی از زبانی که بود، نیست. زبان صدرالدین عینی، همان زبانی که سعیدی سیرجانی در پیشگفتار “یاداشتها”ی عینی گفته بود که “یادی از زبان ابوالفضل بیهقی می‌کند”، کو آن زبان؟؟؟ نمی‌بینیم! یعنی زبان بسیار خراب است و من چاره را فقط در یک چیز می‌بینم که من حدود سی و اند سال هم در این باره می‌گویم و می‌نویسم، حدود چهل سال. یگانه راهی که ما باید از این بدبختیها رهایی یابیم، این است که از دست داده‌های خود را دوباره احیا کنیم. یکی از دست داده‌های ما خط فارسی است که بزور با دستور استالین از ما ربودند و بر سر ما خط روسی را تحمیل کردند. این خط یک دیوار چین میان ما و همزبانانمان است.

تکمله:

بدبختانه تا چندی پیش درباره تاجیکان گفته می شد: ( روسهایی هستند که به فارسی سخن می گویند. ) اگر چه ممکن بودرباره طبقه شهری تا حدودی صدق کند اما عامه مردم چنین نبودند وهمین اندازه که در دوقرن تحت سلطه روسها بودن نتوانست زبان و فرهنگ روستا هارا ازاصالت بیرون بیاورد، مایه تعجب و سپاس است . مشکل خط سیریلیک نیزهر غیر تاجیک را بیشتربراین باورمی کشاند که هنوز در روسیه شوروی است. علاوه برآن سبب قطع ارتباط با جهان اسلام که به خط اسلامی می نویسند شده است . خط نیاکان را باید احیا کرد تا ارتباط کامل شود.

 

بقیه پرسش های گزارشگر درباره اوضاع تاجیکستان بوده است که ازاظهار نظر درباره آنها چشم پوشی شده است.

نکته : این متن در وبلاگ : persic.rozblog.com   نیز قرارداده شده است .

 

 

 

سه شنبه 25 شهریور 1393
ادامه مطلب
ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط هر روز آخرین خبر استخدامی را برات اس ام اس میفرستیم در تاریخ 1393/10/09 و 4:10 دقیقه ارسال شده است

سلام وقت بخیر

اگه تمایل داری هر روز آخرین اخبار استخدامی شرکت ، سازمان های دولتی را دریافت کنی

می تونی به لینک زیر جهت فعال سازی بری

http://sms.mida-co.ir/newsletter/6/estekhtam

این نظر توسط دریافت پنل رایگان به همراه خط اختصاصی با پیش شماره 50005 در تاریخ 1393/09/07 و 2:15 دقیقه ارسال شده است

باسلام خدمت شما مدیر عزیز

جهت ثبت نام پنل اس ام اس رایگان با همراه خط اختصاصی با پیش شماره 50005 می توانید به آدرس

http://50005.mida-co.ir

مراجعه نمائید.

منتظر حضور گرمتون هستیم

mida-co.ir

این نظر توسط پیشنهاد یک کسب کار هوشمندانه در تاریخ 1393/08/26 و 1:25 دقیقه ارسال شده است

با سلام خدمت شما

این پیام احتمالا آینده ی تجاری شما را متحول خواهد کرد

شما می توانید با حداقل سرمایه ی اولیه ،

صاحب جامع ترین مرکز فروشگاهی و خدماتی شهرتان شوید

جهت کسب اطلاعات بیشتر به وبسایت WWW.IBP24.ORG مراجعه نمایید

این نظر توسط سامانه پیامک در تاریخ 1393/07/02 و 1:36 دقیقه ارسال شده است

با سلام خدمت شما مدیر محترم
شما می توانید با عضویت در طرح همکاری فروش پنل و خطوط پیامکی از بازدید کننده وبلاک خود درآمد کسب کنید
ابتدا وارد آدرس زیر شوید و مراحل ثبت نام رو کامل نمائید
http://sms.mida-co.ir/hamkar
سپس وارد پنل کاربری شوید و از قسمت شبکه فروش و بازاریابی کد های مربوط به فروش پنل را در سایت خود قراردهید بعد از معرفی هر کاربر به شما 25 درصد سود فروش داده می شود
جهت کسب اطلاعات بیشتر به سایت زیر مراجعه نمائید
mida-co.ir
info@mida-co.ir


کد امنیتی رفرش
به یاد دوست

به یاد دوست :

استاد: معروف جان رحيم اُف ، مشتهر  به »علامه معروف جان» ، از ازبكان زادۀ «استروشن» تاجيكستان بود كه حدود 14 سال درايران مي زيست و دراين اواخر در جامعه المصطفي(ص) العالميه گرگان به تدريس مي پرداخت ودردوره كارشناسي زبان و ادبيات فارسي با علاقه در كلاس هاي درس ادبيات شركت مي كرد. علی رغم اطلاعات وسیع در حیطه زبان و ادبیات فارسی، گویا به انگیزه ورود به تحصیلات رسمی دانشگاهی (دررشته زبان و ادبیات فارسی) دست به ترجمه وتحلیل بوستان سعدی به زبان تاجيكي و خط سيرليك زد و آنرا  به چاپ رسانيد .نگارنده این سطور براي تشويق وقدردانی از کار او ، یک جلد ديوان سنايي به او هديه دادم و هم شعري درستایش کار او سرودم و دركلاس خواندم.

به یاد این دوست عزیز و دانشمند ، بخشی از ابیات مزبور، جهت بازبینی خاطرات همنشینی با آن دوست گرامی، آورده می شود .

تو ، « معروف جاني»  و معـروفِ جـاني       به فضل و به دانش ، به قـــدرِ جهاني

چنين محضر خوش ، چنين روي نيـكو            فلك ، هــديه اي داده ات  آسمــاني

 توعلّامه اي ، زآنكـه در فضل و دانش             علمـــدار علميّ  و  تــاج  ســراني

تواضع،  ادب ، همـــره  علم  و دانش                 و يك قلب پـــاكِ پُر  از  مهــرباني

 خـــدا ، داده برتو،  ازيرا كــه داند                 مسلمانِ پــاكيّ  و عـــاشقْ قُـراني

گمان بُـــرده بـودم كه درازبكستان                 نبينـم كسي را ، بجـز «شيبكاني»

 ويـــا «تنگ چشمان غارتگر  دل »                     ويـا « سَرْوْ  قَـــدّانِ لاغــر ميانی

 ندانستم اي مــرد ديني كه اكنون                 يكي گُل پديد آمـده است و تو آني

 به خطّ   سيريليك» اگر بوستان را                     نمودي مبـــدّل ، يقيناً  بــرآني..

 كه روز دگـــر ، همت عالــي تو                       شكوفـــا  نمـايد يكـي گُلستاني

اگر فخـرمـا هست بر« ابن سينا »               تو  هم فخر« استروشن» و ازبكانی

و.....

سيد ضياء الدين جوادي گرگان  مهرماه87

 

 

عضويت سريع
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آمار کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟
آمار مطالب آمار مطالب
کل مطالب کل مطالب : 87
کل نظرات کل نظرات : 27
آمار کاربران آمار کاربران
افراد آنلاین افراد آنلاین : 3
تعداد اعضا تعداد اعضا : 6

کاربران آنلاین کاربران آنلاین

آمار بازدید آمار بازدید
بازدید امروز بازدید امروز : 26
باردید دیروز باردید دیروز : 33
ورودی امروز گوگل ورودی امروز گوگل : 0
ورودی گوگل دیروز ورودی گوگل دیروز : 0
بازدید هفته بازدید هفته : 66
بازدید ماه بازدید ماه : 621
بازدید سال بازدید سال : 2,663
بازدید کلی بازدید کلی : 49,103

اطلاعات شما اطلاعات شما
آِ ی پیآِ ی پی : 18.227.111.33
مرورگر مرورگر : Safari 5.1
سیستم عامل سیستم عامل :
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود