جستجو گر پیشرفته سایت



نوروز خجسته باد !
سخنی با خوانندگان

به نام خداوند و با سلام به خوانندگان :

 این وبلاگ با نام پرسیک جهت ارائه مطالب ادبی،فرهنگی،تاریخی ونیز تبادل نظر با خوانندگان درزمینه های ادبی و علوم انسانی است . 

علت نام گذاری  وبلاگ، چندسویه بودن مفاهیم آن است . پرسیک درزبان های وابسته به زبانهای  لاتین به معنی ایرانی یا پارسی است . ممکن است پرسیده شود که همان واژه پارسی می توانست ناظر بر مفهوم باشد ؛ این درست است اما به جهت آشنایی بیشتر غیرفارسی زبانان به واژه پرسیک و پرشیا ،  و به این دلیل که غیر ایرانیان دوستدارزبان و ادب و فرهنگ ایرانی با گزینش واژه پرسیک بتوانند به این وبلاگ دسترسی یابند و... این نام انتخاب گردیده است . 

از هدفهای مهم این وبلاگ ، اطلاع رسانی وتبادل نظریات ادبی و فرهنگی و تاریخی و بحث های روانشناسی است که بخشی از مطالعات و تحصیلات نگارنده درزمینه های مزبور می باشد.

نگارنده کوشش خواهد نمود بخشی از مطالب وبلاگ را به ارائه نوشته ها و مقالات خویش اختصاص دهد که در نشریات کشورمنتشر گردیده یا با سخنرانی ارائه گردیده است بدان امید که  مورد استفاده خوانندگان و در صورت تمایل آنان،  مورد نقد و بررسی قرار گیرد. 


 

نویسنده : سید ضیاء الدین جوادی
دسته : ادبیات ,


زُهَیر بناَبی سُلمی:

خردمندعصرجاهلی

 

نگاهی به ادبیات دوران جاهلیت عرب

 

سید ضیاء الدین جوادی

 

این مقاله دركیهان فرهنگی.شماره 149،فروردین و اردیبهشت 1377 به چاپ رسید

 

***

دربررسی های تاریخی ، پژوهندگان و مورخان، تاریخ اعراب جزیرة العرب را به دو دوره :جاهلیت و اسلام تقسیم            می كنند ؛ بدین ترتیب كه حدود یك قرن ونیم قبل از بعثت پیامبر اسلام (ص ) رادرنظر گرفته وآن را « عصر جاهلی » می نامند (1)، زیرا، شعر وادب جاهلی ، از این دوران یكصد و پنجاه ساله به یادگار مانده است و خط عربی نیز محصول تحولات فرهنگی همین زمان است . (2)

لازم به یادآوری است كه برخلاف تصورعامه ، اطلاق واژه « جاهلیت » به این عصر ،به علت خوی شرارت وپرخاشگری وستیزه جویی وخیره سری اعراب این دوران است واز«جهل » نقیض«عـلم » مشتقّ نشده است ؛ بلكه همان گونه كه ذكرشد، به معنی:«ستیزه جویی »در مقابل «اسـلام »است كه واژه اخیر به معنی :تسلیم و طاعت خدای عزّ وجلّ و رفتار و كردار بزرگوارانه دینی آورده شـده است . (3)

اعراب جاهلی به مقتضای وضعیت اقلیمی وفرهنگی برخاسته از آن ، چون سایرملل همــجوار ، دارای فضایل و رذایل اخلاقی بوده اندكه ظهور انوارجان بخش اسـلام ،بسیاری از آن فضیلت ها را تایید كرد و رذایل آلاینده جامعه عرب را پالایش نمودوازآن قوم متجاسر وستیزه جـوی ، ملتی متحد و منسجم و متحلّی به فضیلت های بسیار به وجود آورد .

دوعامل سبب شدكه دربین عامه مردم وحتی برخی از علمای بعدازاسلام، چنین شهرت یابدكه  اعراب قبل از اسلام ، بكلی از ادب و تمدن و فرهنگ وفضـایل اخـلاقی محروم بوده اند ؛ عامل نخست ، عناد واختلاف عمیقی بود كه بین یهــودیان بنی اسرائیل با اعراب جزیره وجود داشت وازریشه ای عمیق و قدیمی برخوردار بود ؛ دیگر، دگرگونی های عظیم وبنیادین مدنی وفرهنگی بود كه باظهور اسلام به وجودآمـدوسبب گردید تحوّل وانقلاب عمیق فرهنگی ومدنی به وجودآیدكه افكار واندیشه های این قوم را دگرگون ساخت.(4)

با این تفاصیل ، جامعه عرب ، به رغم شرك و بت پرستی ، ازمكارم و شرافت ها و فضیلت های اخلاقی وهنری، بكلّی عاری نبودوهرخصلتی كه تاكید برعزت وكرامت داشت ، نزدعرب، ممدوح شمـرده می شد.(5)

جنگ و جدال های دائمی جهت به دست آوردن چراگاه ها و غارت وچپاول، به عنوان یكی ا ز عادات غیرمكروه جهت امرار معاش، شجاعت و دلاوری را میان اعراب ، صفتی ممتاز و آرمانی ساخته بود .(6)

وفای به عهدوالتزام به رعایت پیمان ها ، وبه رغم زندگی در سرزمینی بس سـخت وبی رحم وسترون ازجهت كشاورزی، كرم وسخاوت به عنوان یكی از بالاترین صفات انسانی شمرده می شد .(7)

درنزد اعراب ، هیچ صفتی چون: ستم كَشی و ذلّـت پذیری ، زشت شمرده نمی شد.(8) با این وجود، بسیاری از صفات مذموم و ناپسند،مانند : عصبیت های قبیله ای وجود داشت كه سبب می شد عرب به نَسَب به چشم « وطن » بنگرد؛ زیرا بدون اتصال به قبیله، زندگی عرب جاهلی تباه می شد ،به طوری كه در لغت عرب لفظ « حـیّ » به معنی (قبیله ) و ( زنده ) درهم تلفیق گردید.

ویژگی های اخلاقی هر قبیله وباورهای آن درباب فضیلت ها،دروجود رئیس قبیله،كه ریاستی  سمبلیك ونمادین      بوده است،متبلور می شـد ؛ چون :شجاعت،كرامت ، یاریگری وهمسایه پروری ، ضعیف نوازی،دستگیری بیچارگان ،بخشایشگری وآسانگیری، اداكردن بیشترین قسط از جـریمه ها و خون بها ، و بردباری و حلم ، كه از صفات برجسته عرب جاهلی شمرده می شد .(9) بااین وجود ، رذایل اخلاقی بسیاری ، آن فضیلت ها را كم رنگ می ساخت ؛ از آن جمله : آفت شراب خواری ،و قمار و زن بارگی ، كه علاوه بر«كفر » از رذایل اخلاقی عرب عصر جاهلی محسوب می گردید.

گفتنی است كه بسیاری از این مفاســد اجتمـاعی، در یك تقابل و تضاد پذیرش عقیدتی و فرهنگی ، میان آحاد وجوامع عرب ، سرگشته مـی بود ؛ زیرا از سویی سه صفــت : « شراب خواری »‌، « جنگاوری »‌و « زن بارگی » از صفات جوان مردی عصر جاهلی نیز محسوب می شد و از جانب دیگر، چه بسیار افراد كه به خاطر همین مفاسد اخلاقی ،به ویژه مفسده شراب خواری، از قبیله طرد می شدند.

در همین دوره 150 ســاله جاهلـیت عرب، سخن و سخنوری، گسترش بی مانند یافت . صحاری لم یزرع عربستان كه امكان فعالیت كشاورزی و دامداری رااز اعراب سلب كرده بود ، به ضمیـمه اعتقادات فرهنگی جاهلی وردّ كشاورزی، سبب ازدیاد اوقات بیكاری اعراب می گردید و منجر می شد گردهم فرا آیند و به سخن پردازند وچون هیچ گونه صنعت و هنردیگری درحجاز وجود نداشت ، به سخن و سخنوری ، به چشم هنری والا نگریسته شود ، و ادب جاهلی شكل استواری به خود گیرد ،وتاحدی بلوغ یابد كه قرآن مجید با كمال فصاحت و بلاغت خود ، در مقام « تحـدی » و « مبارزه و معارضه » با آن ،قیام نمود.( 10) و شاعران و سخنوران نامداری در این عصر ، پدیدار شدند كه در سخن و سخنوری ، طبع حساس و رقیق اعر اب در امورسخن را به حّد اعلای خویش  ارضا می نمودند  ؛ آن گونه كه گویند: هفت قصیده از شاعران نامدار عرب جاهلی،به عنوان :« معلّقات سَبع » به زمان ما رسیده است كه شكوه و فخامت سخنوری  اعراب جاهلی   و مخضرم ، با درونمایه های غنـایی و حماسی و در آن ها به نمایش گذاشته شده است و یكی ازبزرگترین شاعران سبعه ـ وبه درستی ـ خردمند ترین آنان،شاعرخردمندعصرجاهلی:« زهیربن ابی سلمی » است.

 ‘زهیربن اَبی سُلمی ، فرزند ربیعه بن ریاح مزنی ، (11) از قبیله « مضر » در نجد ، سـرزمین ، مزینه ، از نواحی مدینه ، ( در حوالی سال 530 میلادی ) تولد یافت . مادرش از قبیـله « غطفان » بود . او نزد  بشامه ، دایی پدرش ، كه مردی خردمند و توانگر بود ، شاعری و ادب آموخت و چون پـدرش ، ربیعة ، وفات یافت و مادرش به همسری، اوس بن حجر تمیمی،شاعر مشهور عرب،درآمد، به شاگردی ناپدری خویش درآمد و سبك شعر او را برگزید.

بدین گونه، او در خانواده ای اهل شعر و ادب زندگی           می كرد؛ دو پسر زهیر : « كعب » و « بحیر » و دخترانش : «سَلمی » و «خنساء » نیز از زمره شاعران گردیدند.(12)

برخی، شاعران عصرجاهلی را به چهار طبقه تقسیم         كرده اند : شعرای« صعالیك» ،« اصحـاب معلقات »، شعرای               « بلاط» یا درباری ،وشعرای « فرسان » ( كه حماسه سرای قبیله بودند).

با این وجود،پژوهشگران غیر عرب ،حقیقت وحكمت را در اشعار:«زهیربن ابی سـلمی »، نیروی مدح و توصیف و طراوت و شادابی را دراشعار : «عنترة» ، وقدرت برپاكردن هیجان مردم را   در اشعار «طرفة » می دانند . (13)

نخستین كسی كه معلقات را در دفتری گرد آورد ، ابو لیلی ،حمادبن شاپور دیلمی كوفی (حماد الروایه ) ایرانی بود كه هفت قصیده از : « امرؤ القیس » ، « زهیربن ابی سلمی » ، « طرفة بن العـبد » ، «  لبیدبن ربیعة » ، «عمروبن كلثوم » ، «حارث بن حلزه » و « عنترة بن شداد » را آورده است .(14)

البته درباب معلقات و اصالت آنـها ، ونیز وجه تسمیه آن ، اختلاف نظربسیار وجوددارد؛از جمله جاحظ بصری ، اطلاق       « معلقات » را به سبب آویختن آنها بر كعبه،ا زجمله افسانه ها دانسته است؛به گمان او،« معلقات » یعنی : « مقلدات » یا « مسمطات »،به معنی « گردن بند ها كه به گردن آویخته                  می شود.»(15)

زهیر بن ابی سلمی ، مداح قبیله خود بود ودر اكثر اشعار دیوان خود ، به تمجیـد و مـدح دو سركرده عرب به ـ خاطر فرونشاندن برادر كشی و كینه خانوادگی ـ پرداخته است.( 16)در عین حال ، مضمون حكمت و اندرزنیز در شعر زهیر ، بسیار است .

دوران شاعری « زهیر » قبل و كمی بعد از  پایان جنگ معروف « داحس » است كه بنـا بر نظر معروف ، درآغاز قرن هفتم میلادی واقع شده است . ( 17)

« داحس » و « غبـراء » نام دو اسب است كه در مسابقه آن دو اختلاف پیدا شد و منجر به جنگ های معروف چهل ساله ای گردید ؛ و« ابن كلبی» نیز در این باره كتابی فراهم آورده بود . (18)

زهیردراشعار خویش ،‌به ستایش « هرم بن سنان ذُبیانی »   ـ كه درعقدپیمان صلح میان قبایل « عبس » و « ذبیان » تلاش نموده ونایره خون ریزی میان قبایل عرب را خاموش ساخته بود ـ  پرداخته واورا می ستاید. ( 19)

دیوان اشعار زهیر برای اولین بار در سال 1870 میلادی درلندن به چاپ  رسید . معلـقه دلنشین او ، حدود 62 بیت دارد و مانند اغلب قصاید شاعران عصر جاهلی و مخضرم ، با ذكر ، اطلال و دمن و نشان مانده های كاروان محبوب آغاز می گردد.

او نخستین شـاعری است كه بر خلاف دیگر همتایان خویش كه در تغــزلات قصیده ، با معشوقه های خیالی (عرا ئس الشعراء ) عشق می ورزند ،‌همسر خویش ، « امّ اوفی » را عـروس شعری خویش ساخته است و همین ، شرمگینی خاصی به لحن شاعرانه او بخشیده است وبرخلاف « امرؤ القیس » ـ دیـگر شاعر نامدار عصر جاهلی ـ از عشق های غیر مجاز و ناپسند و بی پروا دوری جسته است .

اًمِن امّ اوفی دِمنةٌ لم تَكلَّمِ            بحومانَة الدرَّاج فالمتَثلّمِ

كوتاهی و گذر سریع ونرم از تغزل ، گویی نشان از                  ناخشنودی شاعر خردمند عصر جاهـلی از پرداختن بدین موضوعات داشته است .او پرداختن به موضوعات گریبانگبر جامعه عرب را ـ كه خاطرخردپسند  اورا آزرده است  ـ ترجیح می دهد ؛ گویی وظیفه شعر را « هدایتگری » می شمارد و نه تنها توصیف خیالی یا واقعی از گوش و سرین اسبان و آهوان و اشتران .

در نظر زهیر ، شـاعر تنها برانگیزاننده  احساسات و غرایز نیست ، بلكه تحریك عقل و خرد به باز نگری ژرف ، در رفتـار های پسندیده یا نا پسند جامعه و تلاش درد اصلاح مذمومات اجتماعی است .(20)

اگرچه درباب قصاید زهیر،اختلاف نظر وجود دارد،مثلادر بیت 11 و 12 قصیده زهـیر، نحوه بیان قرآنی را آشكاریافته اند و برخی دانشمندان، آن را به یكی از همعصران نبی اكرم (ص) نسبت داده اند و از روزگار« اصمعی »به جعلی بودن قصیده زهیر،اشاراتی شده است، (21) لیكن گذشته ازاین موضوعات و اظهارنظرها،او شاعر بزرگ وخرد مندعصرجاهلیت عرب است وگرامی داشت این شاعرخردمند، به اندازه ای دراندیشه های هموطنان اوپایدار بوده است كه بعد ها، خلیفه دوم ـ  عمربن خطاب ـ  می گفت :

« اگرزهیررا می دیدم،از جهت معرفتی كه  دارد،مسند«قضا » را بدو می سپردم .» (22)

زهیربه روز شمار ایمان داشت .(23)  ابن حبیب در« الـمحبر » می نویسد : زهیر از جمــله كسانی بود كه در عصر جاهلیت ، شراب ، قمار و مستی را بر خود حرام كرده بود .(24)

او معتقد به فضایل اخلاقی است و به شیوه خوی پسندیده اعراب ، بخل را ، ناپسند می شمارد ومی گوید :

اِنَّ البخیل مَلومٌ حَیثُ كانَ ولا 

كنّ الجوادُ علی عِلاّنِهِ هَرِمُ(24)

بزرگواری و شكوه اخلاقی و ادبی زهیر ، آن گونه بوده است كه « عمرو بن كلثوم » در معلقه خویش ـ با آن كه خود را وارث بزرگانی چون :« مهلهل » و « زهیر » دانسته است ـ  زهیر را از « مهلهل » برتر شمرده است و می سراید : (26)

وَرِثت‘ مهَلهلاً و الخَیر مِنه‘          زُهیراً نِعْمَ ذُخرُ الذّاخِرینا

از ویژگیهای سخن زهیرسلاست و سلامت سخن               اوست ، عمر اورا « اشعر شعرا » دانسته و ملایمت ودر غلو ممدو‍‍ح(27) و دوری از معاضله یا تعقید و پیچیدگی را علت آن بر شمرده است . (28)

شایدیكی از دلایل رغبت مردم حجاز به شعرزهیر و ترجیح شعر او بر دیگر شاعران عصر جاهلی(29) ، همین استواری و استحكام سخن زهیر بوده است . سختگیری زهیر درباب شعر خویش ـ كه گاه مدت به نظم آوردن هرقصیده را به حدود یك سال می كشانیده است ـ سبب گردید برخی از قصاید اوبه                     « حولیات »مسمی گردد .(30 )

« ابن ابی الاصبع » ا ز شعر زهیر به عنوان بلیغ ترین وشیواترین شعر دارای صنعت تقسیم نام می برد و شعر زیررا شاهد می آورد :

 

وَ اَعلَم ما فی الیوم و الاَمسِ قَبْلَه‘  

وَ لكَنّنی عِلمِ ما فی غَـدٍ عَـمِ(31)

 

با این همه ، برخی نیز به شعر زهیر ایرادهایی گرفته اند و علاوه بر تردید در اصالت بسیاری از اشعار او ، كلمات نا مانوس و عدم رعایت « تنقیح لفظ » و كاربرد كلمه ای چون « حقلد » در بیت زیر را ناپسند شمرده و گفته اند : « در سخن زهیر زشت تر از این كلمه نیامده است » :

نقی تقی لم یكثر غنیمـة“      

 بِنَهلَةِ ذی القُربی و لا بحُقَـّلِد‘ (32)

اما عفاف درگفتار ،ساتر تمامی عیوب درسخن زهیر است . او در تغزلات خویش ، بر خلاف امرؤالقیس ، ازمحدوده عفاف ، پای بیرون نمی گذارد و تنها به دنبال احساس خویش در درك زیبایی های متعالی است.

گذر سریع او در معلقه از تشبیب وتغزلی كه بنا بر سنت شاعران جاهلی از نفس اماره و عشق های هوس آلوده سخن می گوید ، نشان از نا خشنودی شاعر ازاین گونه سخنان دارد و عـلو نفس بدو اجازه نمی دهد چون همتایان خویش ، به ذائقه لذت جوی مخاطبان ، بیش ازتوجه به اندیشه ها بپردازد؛ بدین سبب با « نسیبی » كوتاه دروصف زنـان خـوب روی كه با نازوخرام براشتران خویش نشسته وازآب ( جُرثُم ) گذشته اند و به سوی وادی ( رس ) كوچیده واز ( سوبان ) نیز گذر نموده اند ؛ ( 33) بلافاصله با تخلصی نه چندان مطلوب ، به رهایش خویش به سوی اندبشه های حكمی می پردازد و با سوگند به « كعبة »  ـ خـانه مقدسی كه فرزندان قبایل «قریش » و « جرهم » سازندگان آنند، به ستایش مردان كریم و بزرگواری كه صلح جویند ، می پردازد . مردانی كه در توفان جاهلیت عرب ، به اطفای نایره جنگ كودكانه و جاهلانه آنان پرداخته اند .

فاقسمت بالبیت الذی طافَ حَولَه‘      

ِرجالٌ بَنوه‘ مِن قُرَیش وَ جُـرهُم (34)

 

****

 

فأصبَحتما منها علی خیرِ موطنٍ        

 بِعَیدَینِ فیها مِن عُقوقٍ و مَأثـَم (35)

« شما ـ هرم بن سنان و حارث بن عوف  ـ بدون آزردن وستم دوست وخویشاوندی ، به بهترین شكلی ، صلح رابرقرار كردید . »

ستایش و تحمید صلح ، از شخصیت سلیم و مسالمت جوی زهیر نشان می دهد . او در ستایش هرم وحارث ـ كه با پایمردی وبرعهده گرفتن برخی خسارات ، چون پرداخت دیات بسیارـ  به نبردی خونین و چهل ساله پایان دادند ، در واقع به ستایش فضیلت ها و نیكی ها پرداخته است .

اندیشه و زبان زهیر درمعلقات او ، پاك است .اومعترف می شود « الله » پروردگاری است كه بر ضمایر و سرایر و پنهانی  دلها آگاه است ونباید در وفای به عهد ، قصد پیمان شكنی به            دل راه داد .

فَلا تَكتُمُنّ الله ما فی نُـفُوسِكُم    

لِیخفی و مهما یكتم اللهُ یعلَمِ (36)

زهیر ، ریحانی خوشبودرشوره زار جاهلیت است .              به رغم تیرگی ـ كه فضای دل های عامه هم عصران او را پوشانیده است ـ او به چشم خرد خویش ، جهان را در حیطه قدرت لایزالی می بیندكه دردوگذرگاه دنیا وآخرت ، به حسابرسی اعمال گناهكاران می پردازد وآنــان را به كیفر اعمال ناپسندشان می رساند :

یؤَخَّر فَیوضَع فی كتاب فَیدَّخَر  لَیومِ الحسابِ  أو یعَجَّل فَینْقَمِ (37)

« گناهكاران از كیفر رهایی ندارند؛چه،اعمالشان دركتابی ثبت می گردد كه در قیامت، بدان رسیدگی شود ویا  خداوند ، در همین جهان از آنان انتقام گیرد .»

هشدار خردمند عصر جاهلی ، چون تازیانه ای برگرده جـاهلان ستیزه جوی ناباور به معاد ، فرود می آید تا كوره راهی جهت عبور از تنگنای جاهلیت و خیره سری یافته شود .

او ، جنگ را به دیده یقین خویش ، پلید ودربردارنده وقایع دردناك وتـیره روزی های بسیار می شمارد . زهیر لهیب جنگ را دامنگیر وسوزاننده افروزندگان آن می شمارد و                       می گوید : « آنگاه كه آسیاب جنگ به چرخش آید ، افروزندگان آن و دیگر كسان ، چون دانه هایی میان سنگ های زیرین و زبرین آن خرد و نابود شـوند :

فَتَعْرُ كُكم عَركَ الرّحی بِثِفالها  

وَ تَلقَح كِشافاً ثمُّ تُنتَج فَتُتئمِ (38)

و جنگ را، اهریمنی می شمارد كه سالی دو بار آبستن می گرددو توامان زاید .

فَـتُنْتِج لَكُم غِلمانَ أشأمَ كلّهم    كـأَحمَرِ عـادٍ ُثمّ تُرِضع فَتَـفطِمِ

« بلی ! كودكان شما كه در گیر ودار جنگ زاده شوند و پرورش یابند ، شوم تر از آن مرد سرخ روی قوم عاد خواهند بود .»

زهیر در قصیده نه چندان طولانی خود ، چهره خردمندی را از ورای اعصار و قرون و ازبرهوت سترون از فضیلت های عام،به ما می نمایاند. مردی كه بانگ بر می دارد : « آن كس كه از مرگ می هراسد ، اگر ازنردبان به آسمان گریزد،مرگ اورا در خواهد یافت  ؛ مرگ راچون اشتری شب كور یافته ام كه نمی داند پایش را كجا می گذارد .»

وَمَـن  هـابَ اسبـابَ المَنـایا ینَلنَه‘ 

 وَإنْ یرقَ أسبابَ السّماءِ بِسُلّمِ   (39)

َرأیتُ المَنایا خَبطَ عِشواءَ من تُصِب          

 تُمِتْه‘ وَ مَن ُتخطی یعَمَّـر فَیهرَمِ   (40)

او مردمانی را كه با دیگران مدارا نمی ورزند،انذار می دهد كه دردندان های سهمگین زمانه دریده ودرپای حوادث ، خردونابودخواهند شد :

وَ مَن َلم یصانِع فی ا‘مورٍ كثیرةٍ   

یضَرَّسْ بِأنیابٍ وَ یوطأ بِمَنْسِمِ (41)

سخنان خردمندانه زهیر ، باران پر طراوتی براندیشه های خشك و متحجر جاهلان عصر است كه : « هر آن كس كه برای صیانت آبرو و شرف خویش ، نیكی ورزد، بر آبروی خویش بیفزاید ، (42) و آن كس كه از دشنام گویی نپرهیزد ، لاجرم دشنام شنود . »

« بخل » كه یكی از رذایل اخلاقی است ، درنزد اعراب آن اندازه مشئوم شمرده می شد كه حتی ، شقی ترین اعراب ،خویش را از انتساب بدان ، بری می شمردند ؛ بویژه : بخل در حق قبیله خویش ، كه سبب زوال و بیزاری قوم و رمیدگی آنان می گردید :

وَمَن یك‘ ذا فضلٍ فَیبْخَل بفضلِهِ

 عَلی قَومِهِ یستغنَ عَنه‘ و یذ مَمِ (43)

« هر توانمندی كه مال خویش را به علت بخل ، از            قوم خویش ، دریغ ورزد ، از او روی گردانند و زبان به ذم او گشایند ……)

از دیدگاه خردمندانه زهیر ، نیكی جز بر « اهل و شایستگان آن» پسندیده نیست ؛زیرا موجب ندامت و نكوهش می شود :

وَ مَن یجعَلِ المعروفَ فی غَیر أهلِهِ 

 یكُن حَمْدُه‘ ذَمّاً عَلیهِ و یندَمِ ( بیت 54)                                                       

 

او ستایشگر فضایل است و سرفرازی را در صیانت قدرتمندانه ازحریم و مال خویش می شمارد و نتیجه سستی در این باب را ، جز چیرگی ستمگران نمی داند :

 وَ من لَم یذُذ عَن حَوضِهِ بِسِلاحِهِ   

                                        یهَدَّم وَ مَن لایظلِمِ النّاسَ یظلَمِ

                                                                ( بیت 56)

او در معلقه خویش به تمامی جهانیان در اعصار و قرون آتی پیام می دهد كه : ( ای فرزندان احرار ! آن كس كه شرافت و بزرگی خویش را نشناسد وحرمت ندارد ، دیگران نیز ، بزرگش نخواهند شمرد . سكوت و خاموشی و زبان به سخن گشودن ، هرگاه در مكان خویش باشد ، بر عزت وحرمت مرد بیفزاید؛ زیرا نیمی از وجود آدمی دل و نیمی دیگر ، زبان اوست وسوای آن ، انسان ،‌جز مشتی گوشت و خون نیست كه ارزش و بهایی ندارد . واگر برنایی سفاهت و نادانی ورزد ، امید توان داشت كه پیری ، لباس خرد و وقار بر او پوشاند ؛ لیكن چون پیری سفاهت ورزد ، چگونه برخرد و وقار او امید می توان بست !؟ 000

واگر چه زهـیر در بیتی می سراید :

وَ اْعلَمُ ما فی الیومِ و الأمسِ قَبلَه‘        

وَ لكِنَّنی عن عِلـــمٍ ما فی غَدٍ عَمِ

« بر آنچه در، گذشته و حال روی داده است آگاهم ؛ لیك چشم دل و دیده باطنم از مشاهده آینده نابیناست » (44)

شاید بتوان گفت : هر خردمندی كه خرد ورزد و از رشحات خرد و فضل خویش ، دیگران را ـ حتی از ورای غبار شانزده قرن ـ بهره مند سازد ، به یقین ، ستایش فضل و بزرگی های خویش را از زبان آیندگان خواهد شنید ؛ و خواهد شنید كه همگان می سرایند :

سلام بر خرد و خردمندی ،،،

               و درود بر هر آنچه فضیلت و پاكی است ...

حتی از آنسوی مرزهای تاریخ 00000

 

*****

              

              

پی نوشت ها

1-       تاریخ ادب عرب . العصر الجاهلی . شوقی ضیف . ترجمه علیرضا ذكاوتی قراگزلو . امیر كبیر . چاپ اول. 1369. ص 46

2-       همان ص 47

3-       همان ص 47

4-       نقد تطبیقی ادبیات ایران و عرب . سید جعفر سجادی . شركت مؤلفان ایران . چاپ اول/ 1368. ص65

5-       تاریخ ادبی عرب . العصر الجاهلی . همان ماخذ . ص 81

6-       همان ص 69

7-       همان ص 80

8-        همان ص 81

9-        همان ص 68

10-    نقد تطبیقی ادبیات ایران و عرب . همان ماخذ . ص66

11-    گزیده الاغانی. ابوالفرج اصفهانی . ترجمه محمد حسین مشایخ فریدنی. انتشارات علمی و فرهنگی . چاپ اول / 1368. جلد اول . ص 659 ( حواشی )

12-    نصوص من النثر و الشعر فی عصر الجاهلی. نادر نظام تهرانی و 000دانشگاه علامه طباطبایی. طبع الاولی/ 1413 (ه ق ) ص 42

13-    معجزه بزرگ .محمد ابو زهره . ترجمه محمود ذبیحی . انتشارات آستان قدس . چاپ اول / 1370. ص85

14-    تاریخ ادبی عرب . العصر الجاهلی . همان ماخذ . ص192

15-    همان ماخذ ص 158

16-    درآمدی بر اذبیات عرب . هامیلتون الكساندر راسكین گیپ. ترجمه یعقوب آژند . امیر كبیر . چاپ اول / 1362ص 27

17-    تاریخ ادبیات عرب . رژی بلاشر. ترجمه آ. آذرنوش .مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی . چاپ اول / 1363 . ص 259

18-    الاصنام . ابن هشام كلبی . ترجمه سید محمد رضا جلالی نائینی . نشر نو . چاپ دوم / 1364 ص 75

19-    معلقات سبع . ترجمه عبد المحمد آیتی . سروش . چاپ سوم /1371ص49

20-    مقدمه الشعر والشعراء .ابن قتیبه .ترحمه آ.آذرنوش.امیر كبیر . چاپ اول / 1363 . ص57

21-    تاریخ ادبیات عرب . رژی بلاشر . همان ماخذ . ص 280

22-    الصناعتین . ابوهلال عسكری ،( ضمیمه معیار لبلاغة ). ترجمه محمد جواد نصیری . دانشگاه تهران . چاپ اول /1372 ص 448

23-    الاصنام . همان ماخذ ص 7

24-    تاریخ ادبیات عرب . العصر الجاهلی . همان ماخذ . ص 352 ( یاد داشت های فصل نهم )

25-    الصناعتین . همان ماخذ ص 589

26-    معلقات سبع . عبد المحمد آیتی همان ماخذ ص 95

27-    در قلمرو بلاغت . محمد علوی مقدم . انتشارات قدس . چاپ اول / 1372 . ص 482

28-    بدیع القرآن . ابن ابی الصبع. ترجمه سید علی میرلوحی . آستان قدس /1368 ص378

29-    در قلمرو بلاغت . همان ماخذ ص 482

30-    نقد ادبی . شوقی ضیف . ترجمه لمیعه ضمیری. امیر كبیر . چاپ اول / 1362 ص22

31-    بدیع القرآن . همن ماخذ ص 167

32-     الصناعتین . همان ماخذ ص108

33-    معلقات سبع . همان ماخذ ( تغزل معلقه زهیر )

34-    معلقات سبع . همان . بیت 16 از معلقه زهیر

35-    همان . بیت 20

36-    همان . بیت 26 (دربعضی نسخ ، به جای نفوسكم ،« صدوركم » آمده است .

37-    همان  ، بیت 27

38-    همان . بیت های 30 و 31

39-    همان . بیت 53

40-     همان بیت 48

41-     همان . بیت 49

42-     همان . بیت 50

43-    همان . بیت 51

44-    تمامی مفاهیم ، از ابیات معلقه « زهـیر » است .             

 

یکشنبه 25 فروردین 1392
ادامه مطلب
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
به یاد دوست

به یاد دوست :

استاد: معروف جان رحيم اُف ، مشتهر  به »علامه معروف جان» ، از ازبكان زادۀ «استروشن» تاجيكستان بود كه حدود 14 سال درايران مي زيست و دراين اواخر در جامعه المصطفي(ص) العالميه گرگان به تدريس مي پرداخت ودردوره كارشناسي زبان و ادبيات فارسي با علاقه در كلاس هاي درس ادبيات شركت مي كرد. علی رغم اطلاعات وسیع در حیطه زبان و ادبیات فارسی، گویا به انگیزه ورود به تحصیلات رسمی دانشگاهی (دررشته زبان و ادبیات فارسی) دست به ترجمه وتحلیل بوستان سعدی به زبان تاجيكي و خط سيرليك زد و آنرا  به چاپ رسانيد .نگارنده این سطور براي تشويق وقدردانی از کار او ، یک جلد ديوان سنايي به او هديه دادم و هم شعري درستایش کار او سرودم و دركلاس خواندم.

به یاد این دوست عزیز و دانشمند ، بخشی از ابیات مزبور، جهت بازبینی خاطرات همنشینی با آن دوست گرامی، آورده می شود .

تو ، « معروف جاني»  و معـروفِ جـاني       به فضل و به دانش ، به قـــدرِ جهاني

چنين محضر خوش ، چنين روي نيـكو            فلك ، هــديه اي داده ات  آسمــاني

 توعلّامه اي ، زآنكـه در فضل و دانش             علمـــدار علميّ  و  تــاج  ســراني

تواضع،  ادب ، همـــره  علم  و دانش                 و يك قلب پـــاكِ پُر  از  مهــرباني

 خـــدا ، داده برتو،  ازيرا كــه داند                 مسلمانِ پــاكيّ  و عـــاشقْ قُـراني

گمان بُـــرده بـودم كه درازبكستان                 نبينـم كسي را ، بجـز «شيبكاني»

 ويـــا «تنگ چشمان غارتگر  دل »                     ويـا « سَرْوْ  قَـــدّانِ لاغــر ميانی

 ندانستم اي مــرد ديني كه اكنون                 يكي گُل پديد آمـده است و تو آني

 به خطّ   سيريليك» اگر بوستان را                     نمودي مبـــدّل ، يقيناً  بــرآني..

 كه روز دگـــر ، همت عالــي تو                       شكوفـــا  نمـايد يكـي گُلستاني

اگر فخـرمـا هست بر« ابن سينا »               تو  هم فخر« استروشن» و ازبكانی

و.....

سيد ضياء الدين جوادي گرگان  مهرماه87

 

 

عضويت سريع
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آمار کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟
آمار مطالب آمار مطالب
کل مطالب کل مطالب : 87
کل نظرات کل نظرات : 27
آمار کاربران آمار کاربران
افراد آنلاین افراد آنلاین : 2
تعداد اعضا تعداد اعضا : 6

کاربران آنلاین کاربران آنلاین

آمار بازدید آمار بازدید
بازدید امروز بازدید امروز : 22
باردید دیروز باردید دیروز : 7
ورودی امروز گوگل ورودی امروز گوگل : 0
ورودی گوگل دیروز ورودی گوگل دیروز : 0
بازدید هفته بازدید هفته : 29
بازدید ماه بازدید ماه : 584
بازدید سال بازدید سال : 2,626
بازدید کلی بازدید کلی : 49,066

اطلاعات شما اطلاعات شما
آِ ی پیآِ ی پی : 52.15.197.143
مرورگر مرورگر : Safari 5.1
سیستم عامل سیستم عامل :
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود