به یاد دوست :
استاد: معروف جان رحيم اُف ، مشتهر به »علامه معروف جان» ، از ازبكان زادۀ «استروشن» تاجيكستان بود كه حدود 14 سال درايران مي زيست و دراين اواخر در جامعه المصطفي(ص) العالميه گرگان به تدريس مي پرداخت ودردوره كارشناسي زبان و ادبيات فارسي با علاقه در كلاس هاي درس ادبيات شركت مي كرد. علی رغم اطلاعات وسیع در حیطه زبان و ادبیات فارسی، گویا به انگیزه ورود به تحصیلات رسمی دانشگاهی (دررشته زبان و ادبیات فارسی) دست به ترجمه وتحلیل بوستان سعدی به زبان تاجيكي و خط سيرليك زد و آنرا به چاپ رسانيد .نگارنده این سطور براي تشويق وقدردانی از کار او ، یک جلد ديوان سنايي به او هديه دادم و هم شعري درستایش کار او سرودم و دركلاس خواندم.
به یاد این دوست عزیز و دانشمند ، بخشی از ابیات مزبور، جهت بازبینی خاطرات همنشینی با آن دوست گرامی، آورده می شود .
تو ، « معروف جاني» و معـروفِ جـاني به فضل و به دانش ، به قـــدرِ جهاني
چنين محضر خوش ، چنين روي نيـكو فلك ، هــديه اي داده ات آسمــاني
توعلّامه اي ، زآنكـه در فضل و دانش علمـــدار علميّ و تــاج ســراني
تواضع، ادب ، همـــره علم و دانش و يك قلب پـــاكِ پُر از مهــرباني
خـــدا ، داده برتو، ازيرا كــه داند مسلمانِ پــاكيّ و عـــاشقْ قُـراني
گمان بُـــرده بـودم كه درازبكستان نبينـم كسي را ، بجـز «شيبكاني»
ويـــا «تنگ چشمان غارتگر دل » ويـا « سَرْوْ قَـــدّانِ لاغــر ميانی
ندانستم اي مــرد ديني كه اكنون يكي گُل پديد آمـده است و تو آني
به خطّ سيريليك» اگر بوستان را نمودي مبـــدّل ، يقيناً بــرآني..
كه روز دگـــر ، همت عالــي تو شكوفـــا نمـايد يكـي گُلستاني
اگر فخـرمـا هست بر« ابن سينا » تو هم فخر« استروشن» و ازبكانی
و.....
سيد ضياء الدين جوادي گرگان مهرماه87